کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل بيست وپنج

      فصل بيست وپنج


    از سال ها پيش درباره عبّاس(عليه السلام) و زندگى او تحقيق مى كردم، وقتى اين كتاب را مى نوشتم با خود گفتم مناسب است تا ديگران را هم از نتيجه اين مطالعه ها و بررسى هاى خود، مطّلع سازم.
    اكنون فرصت را غنيمت مى شمارم و اين ضميمه ها را مى نويسم:

    * ضميمه اوّل
    گفته اند: "عبّاس هرگز حسين(عليه السلام) را برادر صدا نمى زد، فقط لحظه جان دادن، حسين(عليه السلام) را برادر خطاب كرد و گفت: برادر! برادرت را درياب!".
    ? نقد و بررسى
    اين مطلب بسيار مشهور است، امّا علامه مجلسى در كتاب بحار الأنوار چنين نقل مى كند: "وقتى عبّاس ديد كه حسين(عليه السلام)ديگر هيچ يار و ياورى ندارد، نزد او آمد و گفت: اى برادر! آيا به من اجازه ميدان مى دهى؟ حسين(عليه السلام) با شنيدن اين سخن اشك ريخت...".[81]
    اين سخن نشان مى دهد كه عبّاس، قبل از لحظه جان دادن هم حسين(عليه السلام) را به عنوان "برادر" صدا زده است.

    * ضميمه دوم
    يك سفر كه به كربلا رفته بودم، ديدم گروهى از جوانان در حرم عبّاس عزادارى مى كنند، آنان از شهر قم به كربلا آمده بودند و اين نوحه را مى خواندند: "عبّاس نوجوانم اى برادر!".
    اين زبان حال امام حسين(عليه السلام) بود زمانى كه كنار نهر علقمه آمد و پيكر برادرش را غرق در خون ديد. از اين نوحه استفاده مى شود كه عبّاس در هنگام شهادت در سن نوجوانى بوده است.
    ? نقد و بررسى
    در كتب معتبر تاريخى آمده است كه عبّاس در هنگام شهادت 34 سال داشته است و براى همين اين نوحه اشتباه است. در زبان فارسى هرگز به يك مرد 34 ساله، نوجوان گفته نمى شود.

    * ضميمه سوم
    گفته اند: "روزى كه اُمّ البَنين پاى در خانه على(عليه السلام)گذاشت، حسن و حسين(عليهما السلام)هر دو مريض بودند و در بستر افتاده بودند، اُمّ البَنين خود را به بالين آن ها رساند و همچون مادرى به پرستارى آنان پرداخت. همچنين اُمّ البَنين به على(عليه السلام)پيشنهاد داد كه به جاى فاطمه كه اسم قبلى او بود، او را اُمّ البَنين صدا بزند تا حسن و حسين(عليهما السلام) از شنيدن نام فاطمه به ياد مادرشان نيفتند و رنج بى مادرى آن ها را آزار ندهد".
    ? نقد و بررسى
    اين مطلب در كتاب هاى تاريخى معتبر ذكر نشده است، علامه مجلسى هم در بحار الانوار آن را ذكر نكرده است. از طرف ديگر در كتاب مَقَتل ابومِخنَف كه قرن دوم هجرى نوشته شده است ذكر شده است: "عبّاس هنگام شهادت 34 سال داشت".[82]
    اگر اين سخن ابى مِخنَف را قبول كنيم به اين مطالب مى رسيم:
    الف . عبّاس در سال 27 هجرى به دنيا آمده است.
    ب . ازدواج على(عليه السلام) با اُمّ البَنين تقريباً در سال 26 هجرى بوده است.
    ج . حسن(عليه السلام)در سال سوم هجرى به دنيا آمد. حسن(عليه السلام)در هنگام ازدواج على(عليه السلام) با اُمّ البَنين 23 سال داشته است، حسين(عليه السلام)هم در آن زمان 22 سال داشته است (و به احتمال زياد آنان در آن سن، ازدواج كرده بودند).
    اگر على(عليه السلام)در فاصله كوتاهى بعد از شهادت فاطمه(عليها السلام)، با اُمّ البَنين ازدواج كرده بود، مى توانستيم بگوييم كه حسن و حسين(عليهما السلام)در آن زمان كودك بودند، امّا سخن ابى مِخنَف، اين مطلب را مى رساند كه آنان در هنگام ازدواج على(عليه السلام) با اُمّ البَنين 23 و 22 سال داشته اند.

    * ضميمه چهارم
    گفته اند: "عبّاس براى آوردن آب به سوى فرات رفت و آب را از آنجا آورد".
    ? نقد و بررسى
    فرات از كربلا تقريباً بيست كيلومتر فاصله دارد، (وقتى از كربلا به سمت حرم طفلان مسلم مى رويم به فرات مى رسيم).
    فرات رودخانه اى بزرگ است كه آب زيادى در آن جريان دارد و به سوى خليج فارس مى رود.
    نهرى از فرات جدا مى شود و از كنار كربلا مى گذرد، به اين نهر "عَلقَمه" مى گويند، عَلقَم نام درختى بود كه كنار اين نهر مى روييد و ميوه آن، تلخ بود.
    اين نهر تقريباً در فاصله دورى از فرات جدا مى شود و صدكيلومتر راه را طى مى كند تا به كربلا مى رسد، زمين آن منطقه، شيب بسيار كمى دارد، براى اين كه آب بتواند در آنجا جريان پيدا كند، اين نهر را از فاصله صدكيلومترى حفر كرده اند (وگرنه از كربلا تا فرات بيش از بيست كيلومتر نيست).
    نهر علقمه را صدها سال پيش، با دست و با زحمت بسيار زيادى، حفر كرده اند تا آب فرات را به نخلستان هايى كه در دور دست بودند برساند.
    عبّاس براى آوردن آب به سوى اين نهر رفت. آب اين نهر از فرات است، وقتى مى گويند: عبّاس به سوى فرات رفت، منظور اين است كه عبّاس به سوى آبى رفت كه از فرات مى آمد.

    * ضميمه پنجم
    گفته اند: "آب فرات در آن زمان، گل آلود بوده است، چگونه عبّاس آب گل آلود را براى خيمه ها آورد".
    ? نقد و بررسى
    امروزه وقتى به فرات نگاه مى كنيم، آبى زلال و آبى رنگ مى بينيم، امّا آب زلال در آن زمان وجود نداشته است، امروزه در كشور تركيه و عراق بر روى فرات، سدهاى متعددى احداث كرده اند، آب پشت اين سدها مى ماند و گل و لاى آن ته نشين مى شود، در آن روزگار، چنين سدهايى وجود نداشته است و آب فرات، گل آلود بوده است، همچنين آبى كه از نهر علقمه مى گذشته است، گل آلود بوده است.
    اينجاست كه ما به "شريعه" مى رسيم. "شريعه" به جايى مى گويند كه مى توان از آنجا آب برداشت و آن را نوشيد. كسانى كه نهر علقمه را حفر كرده بودند، براى خود و حيوانات خود نياز به آب داشتند، براى همين آنان شريعه درست كرده بودند. آنان در فاصله هايى معيّن، نهر را توسعه مى دادند و در واقع از يك طرف نهر، خاك بيشترى برمى داشتند و چيزى شبيه به يك حوض درست مى كردند، اين حوض آب به نهر متّصل بود، آب نهر وارد اين حوض مى شد و در آنجا مى ماند و گل و لاى آن ته نشين مى شد. شريعه يك چيزى شبيه دستگاه تصفيه آب است. عبّاس براى آوردن آب به سوى شريعه رفت. شريعه اى كه كنار نهر علقمه بود، شريعه اى كه آب فرات را در خود جاى داده بود.

    * ضميمه ششم
    گفته اند: "چرا فاصله حرم امام حسين(عليه السلام)به علقمه، نزديك تر از فاصله حرم عبّاس به علقمه است؟".
    ? نقد و بررسى
    كسانى كه به كربلا مى روند، دوست دارند نهر علقمه را ببينند، مسيرى را كه معمولاً براى ديدن نهر علقمه طى مى كنند اين چنين است: از بين الحرمين به سمت حرم امام حسين(عليه السلام)مى روند و سپس به پشت حرم امام حسين(عليه السلام)مى روند، جايى كه "تل زينبيّه" قرار دارد، سمت راست "تل زينبيّه"، خيابان "سدره" قرار دارد. انتهاى اين خيابان، نهر علقمه قرار دارد كه كنار آن هم، مسجدى به نام "مقام امام زمان" ساخته اند.
    هر كس اين مسير را رفته باشد، با خود مى گويد: "اين نهر به حرم امام حسين(عليه السلام)نزديك تر است. پس عبّاس براى آوردن آب به كجا رفته بوده است؟".
    آرى، همه انتظار دارند كه علقمه را در اطراف حرم عبّاس ببينند.
    به اين نكته توجّه كنيد: نهر علقمه از كربلا مى گذشت، عمرسعد دستور داده بود كه چهارهزار سرباز از اين نهر محافظت كنند و نگذارند عبّاس از آن آب بردارد، ظهر عاشورا عمرسعد بر تعداد اين محافظان افزود. قسمتى از نهر علقمه كه ما امروز آن را نزديك حرم امام حسين(عليه السلام)مى بينيم، پر از سربازان سپاه كوفه بود.
    وقتى عبّاس براى آوردن آب حركت كرد، مى دانست كه از اين منطقه نمى تواند آب بردارد، عبّاس به سوى نقطه اى در دور دست رفت، نهر علقمه در امتداد صحراى كربلا، جريان داشت. او به ظاهر راه خود را دور كرد، امّا براى رسيدن به آب، چاره اى جز اين نبود. اين بهترين تاكتيك براى رسيدن به آب بود.
    وقتى من به كربلا رفتم، از بين الحرمين به سوى حرم عبّاس رفتم و حرم را دور زدم، به خيابانى رسيدم كه به آن "شارع العلقمى" مى گويند. در امتداد اين خيابان راه رفتم، رفتم تا سرانجام به علقمه رسيدم. من تقريباً دو كيلومتر از حرم عبّاس دور شدم.
    آرى، جايى كه عبّاس از آن آب برداشت، دقيقاً پشت حرم عبّاس است، (نه جايى كه در انتهاى خيابان "سدره" قرار دارد).
    آرى، عبّاس مشك آب را برداشت و همراه با حسين(عليه السلام) حركت كردند، بين حسين(عليه السلام) و عبّاس جدايى افتاد، عدّه اى از نيروهاى دشمن متوجّه حسين(عليه السلام)شدند، عبّاس هم به سوى مكانى دور حركت كرد، او وارد نخلستانى كه در آنجا بود شد، در آنجا سربازان كمترى حضور داشتند و او موفّق شد از نخلستان عبور كند و به آب دسترسى پيدا كند.
    وقتى دشمن ديد كه عبّاس از شريعه فرات بالا آمد، به سوى او هجوم برد، هزاران نفر او را محاصره كردند، فاصله او تا خيمه گاه تقريباً سه كيلومتر بود، او چاره اى نداشت، بايد از نخلستانى كه آمده بود عبور مى كرد، گروهى در ميان نخل ها كمين كردند، او از كنار نخلى عبور مى كرد و دستش را دراز كرده بود تا با شمشير، دشمنان را دور كند، در اين هنگام، يكى با شمشير دست راستش را قطع كرد و سپس دست چپش قطع شد.
    عبّاس توانسته بود دوكيلومتر را طى كند، او با دنيايى از اميد، دوسوم راه را آمده بود، امّا دشمنان با نامردى او را از پاى درآوردند، اگر آنان شجاعت داشتند، هرگز پشت نخل كمين نمى كردند.

    * ضميمه هفتم
    گفته اند: "وقتى عبّاس از نهر علقمه حركت كرد با يك دست شمشير مى زد و با دست ديگر پرچم را نگاه داشته بود، او تا آخرين لحظه پرچم را رها نكرد".
    ? نقد و بررسى
    صبح روز عاشورا، حسين(عليه السلام) لشكر خود را سازماندهى كرد و ياران را به سه دسته تقسيم نمود: دسته راست، دسته چپ و دسته ميانه. زُهير فرمانده دسته راست و حَبيب بن مظاهر فرمانده دسته چپ لشكر شدند و خود حسين(عليه السلام)در ميانه لشكر قرار گرفت، حسين(عليه السلام)پرچم لشكر را به دست برادرش عبّاس داد.[83]
    علمدارى يك مقام نظامى بوده است، در آن زمان، هر لشكرى، يك علمدار داشته است، همان طور كه لشكر، دسته چپ، دسته راست و دسته ميانه داشته است. اين يك آرايش نظامى بوده است.
    اكنون مى خواهم اين سؤال را بپرسم: آيا بعد از ظهر عاشورا، هنوز امام حسين(عليه السلام)، دسته راست و دسته چپ و دسته ميانه داشت؟
    در آن هنگام، همه ياران او شهيد شده بودند، ديگر از ياران، كسى غير از عبّاس باقى نمانده بود. در واقع در آن لحظات، حسين(عليه السلام) ديگر لشكرى نداشت. وقتى لشكر او همه شهيد شدند، ديگر آن آرايش نظامى، وجود نداشت، فقط حسين(عليه السلام) مانده بود و عبّاس!
    سؤال ديگر من اين است: آيا عبّاس براى نبرد به سوى علقمه رفت؟
    عبّاس رفت براى خيمه ها آب بياورد، او به جنگ نرفت، اگر دشمنان مزاحم او نمى شدند او با آنان نمى جنگيد، عبّاس قبل از آن كه به سوى علقمه برود، با آن دشمنان شروع به سخن كرد و آنان را مؤعظه نمود تا آب را آزاد كنند، ولى آنان به سخن او گوش نكردند.[84]
    قصد عبّاس در آن لحظه، جنگ كردن نبود، او مى رفت كه آب بياورد، اگر قصد عبّاس جنگ نبود، لزومى نداشت كه پرچم را با خود ببرد، زيرا پرچم، يك آرايش نظامى است، عبّاس در نقش يك سقّا ظاهر شده بود نه در نقش يك نظامى! حسين(عليه السلام)به او اجازه داد كه آب از علقمه بياورد.
    علامه مجلسى در كلام خود تصريح مى كند كه عبّاس مشك و سلاح خود را برداشت و حركت كرد.[85]
    در اين كلام علامه مجلسى دقّت كنيد، او چنين مى گويد: "عبّاس نيزه و مشك را برداشت"، او هيچ سخنى از پرچم به ميان نمى آورد. من در هيچ كتاب معتبرى نديدم كه ذكر شده باشد عبّاس، بعد از ظهر عاشورا، وقتى به سوى علقمه حركت كرد، پرچم را همراه خود برده باشد.
    در اينجا لازم است مطلبى را بنويسم:
    در كتاب "چهره درخشان قمر بنى هاشم" نوشته على ربانى خلخالى ج 1 ص 190 (به نقل از كتاب داستان دوستان به نقل از كتاب دين و تمدن آقاى حومانى) ماجراى تعجّب يزيد ذكر شده است.
    آقاى حومانى، نويسنده اى لبنانى است كه در سال 1343 هجرى شمسى از دنيا رفته است. او در كتاب خود، ماجراى تعجّب يزيد را چنين نقل مى كند: "بعد از حادثه عاشورا، غنيمت هاى كربلا را براى يزيد بردند، در ميان آن غنيمت ها، پرچم عبّاس بود. وقتى يزيد به آن پرچم نگاه كرد، تعجّب كرد و سه بار، شگفت زده از جا بلند شد و نشست. وقتى علّت را از او سؤال كردند او در پاسخ گفت: به اين پرچم نگاه كنيد، همه جاى آن آسيب ديده است، مگر دستگيره آن. دستگيره پرچم، سالم مانده است، اين نشان آن است كه تيرها به دست پرچمدار اصابت مى كرده است و او پرچم را رها نكرده است .عبّاس تا آخرين توان خود، پرچم را نگه داشته است، وقتى دست عبّاس قطع شده است، پرچم به زمين افتاده است".
    اين اصل ماجرايى بود كه آقاى حومانى ذكر كرده است.
    وقتى به كتاب هاى معتبر مراجعه مى كنيم، هيچ نشانى از اين ماجرا نمى بينيم. در اينجا تأكيد مى كنم: علامه مجلسى در بحار الأنوار اين مطلب را ذكر نكرده است.
    علامه مجلسى تلاش فراوانى براى جمع آورى كتب حديثى و تاريخى شيعه نمودند و كتاب "بحار الأنوار" را تأليف نمودند. او در اين كتاب، مجموعه كاملى (صحيح و ضعيف) از آنچه در كتب شيعه ذكر شده بوده است، آورده اند. هدف مرحوم مجلسى، جمع آورى اين احاديث و نقل هاى تاريخى بود تا آيندگان بتوانند به متن روايات دسترسى داشته باشند و آن را بررسى كنند. ما همه مطالبى كه در بحار الأنوار آمده است را صحيح نمى دانيم، ولى نكته مهم اين است: به مطالبى كه علامه مجلسى آن ها را نقل نكرده است (و بعداً نقل شده است) با ديده ترديد نگاه مى كنيم.
    اگر عبّاس در آن لحظات، پرچم را همراه خود داشت، چرا هيچ كس تا قرن چهاردهم اين مطلب را ذكر نكرده است؟ چرا همه مورخان درباره آن سكوت كرده اند تا اين كه آقاى حومانى در سال 1343 هجرى شمسى آن را بيان مى كند؟ چرا هيچ كس اين تعجّب يزيد را ذكر نكرده است؟ مستند و مدرك اين مطلب چيست؟ او از چه كتابى اين مطلب را نقل كرده است؟
    ابن شهرآشوب كه در قرن ششم زندگى مى كرده است در كتاب مناقب خود چنين مى نويسد: "وقتى عبّاس مشك را پر از آب كرد، دشمنان راه را بر او بستند، او به سوى دشمن هجوم آورد... پس دست راستش را قطع كردند، او شمشير را به دست چپ گرفت و به آنان حمله برد...".[86]
    از اين سخن معلوم مى شود كه عبّاس پرچم همراه خود نداشت، او با دست راست شمشير مى زد و وقتى دست راستش قطع شد، شمشير را به دست چپ گرفت.

    * ضميمه هشتم
    گفته اند: "وقتى عبّاس از اسب بر روى زمين افتاد، حسين(عليه السلام) را به يارى طلبيد، حسين(عليه السلام) با عجله آمد. عبّاس چشم خود را باز كرد، ديد كه حسين(عليه السلام) مى خواهد بدن او را از خاك بردارد، عبّاس گفت: اى برادر! تو را قسم مى دهم مرا در اينجا بگذار و به سوى خيمه ها مبر زيرا من به دخترت سكينه وعده آب داده ام و اكنون از او خجالت مى كشم...".
    ? نقد و بررسى
    اين مطلب در كتاب "مَعالى السِبطَين" نقل شده است و قبل از آن در هيچ منبع و كتابى ذكر نشده است. مؤلف اين كتاب (شيخ محمدمهدى حائرى) در سال 1337 هجرى قمرى از دنيا رفته است، او در كتاب خود، هيچ دليل و مستندى را براى اين سخن ذكر نمى كند. تأكيد مى كنم: علامه مجلسى در بحار الأنوار اين مطلب را ذكر نكرده است.
    من احتمال مى دهم اين مطلب، ابتدا به عنوان "زبان حال" نقل شده است و بعداً مشهور شده است.
    وقتى كه عبّاس آب را به سوى خيمه ها مى برد، دشمنان او را محاصره كردند، ابتدا دو دست او را قطع كردند و سپس مشك آب او را تيرباران كردند، تيرى به سينه او اصابت كرد و عباس بر روى زمين افتاد. يكى جلو آمد و عمود آهن بر سر عبّاس زد، اين ضربه، بسيار محكم بود، بعد از لحظاتى عبّاس، جان به جان آفرين تسليم كرد، دشمنان هجوم آوردند و بدن او را چاك چاك نمودند.
    از خيمه گاه تا كنار پيكر عبّاس، بيش از هزار متر بود، در اين مسير، دشمنان فوج فوج ايستاده بودند و راه باز نبود، حسين(عليه السلام) براى رسيدن به عبّاس نياز به زمان داشت. وقتى حسين(عليه السلام) بالين پيكر عبّاس آمد، بدن برادرش را چاك چاك ديد، حسين(عليه السلام)نمى توانست در آن كارزار، بدن عبّاس را به خيمه ها ببرد، هيچ كس براى دفاع از خيمه گاه نبود، حسين(عليه السلام)بايد سريع به خيمه ها بازمى گشت، اين گونه بود كه بدن عبّاس كنار نهر علقمه باقى ماند و روز دوازدهم در آنجا به خاك سپرده شد.

    * ضميمه نهم
    گفته اند: "در شب 21 رمضان سال 40 هجرى وقتى على(عليه السلام) در آستانه شهادت قرار گرفته بود، عبّاس را صدا زد و به او گفت: عبّاسم! روز عاشورا كه فرا برسد، مبادا قبل از برادرت حسين، آب بنوشى!".
    ? نقد و بررسى
    اين مطلب در كتاب هاى تاريخى و حديثى معتبر ذكر نشده است. مطلبى كه به عنوان "وصيت على(عليه السلام) به عبّاس" ذكر مى شود در كتاب بحار الأنوار نيامده است.
    اعتماد بر مطلبى كه ريشه هاى تاريخى آن مورد سؤال است، مشكل است. اين مطلب براى اوّلين بار در قرن چهاردهم در كتاب "مَعالى السِبطَين" نقل شده است، مؤلف اين كتاب در سال 1337 هجرى قمرى از دنيا رفته است. بعضى از مطالبى كه او در اين كتاب ذكر كرده است، هيچ سابقه تاريخى ندارد و قبل از او در هيچ كتاب حديثى يا تاريخى ذكر نشده است، كسى كه اهل تحقيق است نمى تواند به اين گونه مطالب، اعتماد كند.
    اكنون بهتر است در اينجا مثالى بزنم: اگر لحظه مرگ من فرا برسد و من پسرم را صدا بزنم و به او بگويم: "پسرم! به تو وصيّت مى كنم كه همواره هوا تنفّس كنى!". هر كس اين سخن مرا بشنود، تعجّب مى كند و مى گويد: "اين ديگر چه وصيتى است، معلوم است هر انسان زنده اى، هوا را تنفس مى كند".
    ما عبّاس را چگونه مى شناسيم؟ آيا عبّاس نياز به اين وصيت داشت؟ من بر اين باور هستم كه على(عليه السلام) عبّاس را به گونه اى تربيت كرده بود كه او هرگز در روز عاشورا، قبل از حسين(عليه السلام)آب نمى آشاميد. على(عليه السلام) براى ازدواج با اُمّ البَنين بررسى زيادى انجام داد، او دخترى را انتخاب كرد كه در گوشت و خون او، غيرت و مردانگى موج بزند.
    على(عليه السلام) عبّاس خود را به خوبى مى شناخت و مى دانست كه عبّاس در اوج غيرت و مردانگى است، ديگر چه لزومى داشت كه اين وصيت را به او بنمايد.
    اگر چنين مطلبى در كتب معتبر ذكر شده بود، آن را با جان و دل قبول مى كرديم، امّا وقتى هيچ اثرى از اين مطلب تا قرن چهاردهم نيست و علامه مجلسى آن را ذكر نمى كند، من هم در اين كتاب آن را ذكر نكردم و درباره آن سكوت كردم.

    * ضميمه دهم
    گفته اند: "زُهيربن قَين يكى از ياران حسين(عليه السلام) بود، او در روز عاشورا نزد عبّاس آمد و به او گفت: اى عبّاس! وقتى پدرت مى خواست با اُمّ البَنين ازدواج كند به برادرش عقيل گفت: زنى شجاع از خاندانى شجاع برايم پيدا كن، زيرا مى خواهم فرزند شجاعى از او به دنيا بيايد، اى عبّاس! پدرت تو را براى چنين روزى خواسته است، مبادا امروز كوتاهى كنى. وقتى عبّاس اين سخن را شنيد، غيرت او به جوش آمد و به زهير گفت: آيا تو مى خواهى با اين سخن به من جرأت بدهى؟ به خدا قسم من هرگز در راه دفاع از برادرم كوتاهى نمى كنم. بعد از آن، عبّاس به سوى لشكر هجوم برد و صد نفر از آنان را كشت".
    ? نقد و بررسى
    وقتى دقّت مى كنيم مى بينيم كه اين مطلب در منابع معتبر نيامده است، علامه مجلسى اصلاً آن را ذكر نكرده است.
    چرا زهير بايد اين سخنان را به عبّاس بگويد؟ اگر عبّاس مى خواست در حمايت از حسين(عليه السلام) كوتاهى كند، عصر تاسوعا كه شمر او را صدا زد و براى او امان نامه آورد، اين كار را مى كرد.
    شب عاشورا وقتى حسين(عليه السلام) همه يارانش را در خيمه جمع كرد و بيعت را از آنان برداشت، اوّلين كسى كه وفادارى خود را اعلام كرد، عبّاس بود. وقتى او رسماً وفادارى خود را اعلام كرده است، ديگر چه نيازى به اين سخنان زهير است؟
    اگر اين مطلب در كتاب هاى معتبر ذكر شده بود، ما به آن اعتماد مى كرديم، امّا وقتى مى بينيم كه اين مطلب در قرن چهاردهم در كتاب ها ذكر مى شود و هيچ مستند تاريخى - حديثى ندارد، درباره آن سكوت مى كنيم.

    * ضميمه يازدهم
    گفته اند: وقتى عبّاس و زينب، هر دو كودك بودند، على(عليه السلام) به عبّاس رو كرد و گفت: بگو "يك". عبّاس گفت: "يك". على(عليه السلام) به او گفت: بگو "دو". عبّاس از گفتن "دو" خوددارى كرد و گفت: شرم مى كنم به زبانى كه خدا را به يگانگى خوانده ام، بگويم "دو". اينجا بود كه على(عليه السلام) پيشانى عبّاس را بوسيد و گفت: "انّ ولدي العبّاس زقّ العلم زقّاً: به راستى فرزندم عبّاس در كودكى علم را مكيده و چشيده است".
    ? نقد و بررسى
    اين مطلب در هيچ كتاب معتبرى كه تا قبل از قرن چهاردهم نوشته شده باشد، ذكر نشده است. تأكيد مى كنم اين مطلب در كتاب "بحار الأنوار" ذكر نشده است.[87]
    نكته عجيب اين است: در اوّل اين ماجرا چنين مى خوانيم: لمّا كان العبّاس و زينب (ولدَى على(عليه السلام)) صغيرَيْن.
    معناى اين سخن اين است: وقتى عبّاس و زينب، كودك بودند. ذكر كردم كه عبّاس هنگام شهادت 34 سال داشت و او در سال 27 هجرى به دنيا آمد.[88]
    تولّد زينب در سال پنجم هجرى بوده است، وقتى عباس به دنيا آمد، زينب بيش از 20 سال داشته است. در اين ماجرا مى خوانيم كه زينب و عبّاس هر دو كودك بودند!!
    با كمترين دقّت در اين ماجرا مى توان فهميد كه شواهد تاريخى اين ماجرا را تأييد نمى كند.
    از طرف ديگر، آيا اين كه عبّاس عدد دو را نگويد، براى عبّاس افتخار است؟ زبان يكى از نيازهاى انسان براى زندگى است، واژه "اثنين" كه در عربى به معنى "دو" مى باشد، يكى از واژه هاى ضرورى است. هر انسانى مى داند كه براى ارتباط با ديگران بايد واژه ها را فرا بگيرد و آن را در جايگاه خود استفاده كند. در قرآن واژه "اثنين" ده بار ذكر شده است. آيا عبّاس كه در آن سن و سال، قرآن مى خواند، اين واژه را نمى گفت؟
    وقتى هيچ اثرى از اين مطلب تا قرن چهاردهم نيست، وقتى علامه مجلسى آن را ذكر نمى كند، من هم در اين كتاب آن را ذكر نكردم و درباره آن سكوت مى كنم.

    * ضميمه دوازدهم
    گفته اند: "در جنگ صفّين مردم ديدند كه جوانى نقاب دار از لشكر على(عليه السلام)جدا شد و به سوى سپاه معاويه آمد. وقتى او به وسط ميدان رسيد، مبارز طلبيد. هشت نفر پشت سر هم به ميدان رفتند و آن جوان همه آنان را كشت. بعد از آن ديگر، كسى جرأت نكرد به مقابله با او برود. همه از شجاعت اين جوان در تعجّب بودند و مى خواستند بدانند كه اين جوان كيست. اينجا بود كه على(عليه السلام) جلو آمد و نقاب از چهره او برداشت، همه ديدند كه او عبّاس است".
    ? نقد و بررسى
    اين مطلب در كتب معتبر حديثى و تاريخى ذكر نشده است، ما اين مطلب را در كتابى به نام "فرسان الهَيجاء" جلد 1 صفحه 193 مى بينيم. اين كتاب در قرن چهاردهم نوشته شده است و قبل از آن هيچ اثرى از اين ماجرا در كتاب هاى معتبر پيدا نكرده ايم. تأكيد مى كنم كه علامه مجلسى در بحار الأنوار اين ماجرا را ذكر نكرده است.
    عبّاس علاقه داشت در جنگ هايى كه على(عليه السلام) با دشمنان داشته است به ميدان جنگ بيايد. اين مطلب در كتاب مَقتَل ابومِخنَف نقل شده است. ابومِخنَف كسى است كه در سال 157 هجرى قمرى از دنيا رفته است. در واقع كتاب او در قرن دوم هجرى نوشته شده است. او در كتاب خود چنين مى گويد: "عبّاس در بعضى از جنگ ها حاضر بود، امّا پدرش على(عليه السلام)به او اجازه نداد كه به ميدان برود و جنگ كند".[89]
    من اكنون بايد يكى از اين دو گزينه را انتخاب كنم:
    اوّل: كتاب مَقتَل ابومِخنَف كه در قرن دوم هجرى نوشته شده است و بسيارى از دانشمندان به آن اعتماد دارند، اين كتاب مى گويد كه عبّاس با دشمنان وارد مبارزه و جنگ نشد.
    دوم: كتابى كه در قرن چهاردهم هجرى نوشته شده است و بدون ذكر مستند، بيان مى كند كه على(عليه السلام) عبّاس را در حالى كه ده سال داشت به ميدان جنگ فرستاد.
    اهل تحقيق به كتابى كه در قرن دوم نوشته شده است و از منابع اوليّه در تاريخ حادثه عاشورا مى باشد، اعتماد بيشترى مى كنند و براى همين بر اين باور هستند كه عبّاس در جنگ صفّين به ميدان جنگ نرفت.
    مطلب ديگرى را بايد اينجا ذكركنم: گفتيم كه عبّاس در سال 27 هجرى به دنيا آمده است. جنگ صفّين هم در سال 37 هجرى روى داده است. در واقع عبّاس در آن هنگام، ده سال داشته است.[90]
    آيا مى توان پذيرفت كه يك نوجوان ده ساله در ميدان جنگ، حضور پيدا كند؟
    در كربلا، قاسم سيزده ساله به ميدان رفت، امّا اين در زمانى بود كه ياران حسين(عليه السلام)شهيد شده بودند، چگونه من باور كنم زمانى كه افرادى مانند مالك اشتر در لشكر على(عليه السلام) وجود دارد، على(عليه السلام) عبّاس ده ساله را به ميدان بفرستد؟

    * ضميمه سيزدهم
    گفته اند: "امام حسين(عليه السلام) در مكّه بود و هنوز به سوى كوفه حركت نكرده بود، روز هشتم ذى الحجه فرا رسيد، يزيد مأمورانى را فرستاد تا امام حسين(عليه السلام) را در لباس احرام به قتل برسانند، اينجا بود كه عبّاس بر بالاى بام كعبه رفت و خطبه اى را بيان كرد. در اين خطبه چنين آمده است: اى كافران فاسق و فاجر! آيا مانع مى شويد كه امام پاكان، حج خود را به پايان ببرد؟ چه كسى از او سزاوارتر به كعبه است؟ چه كسى از او به كعبه نزديك تر است؟ اگر اراده مولاى من از اراده خدا، سرچشمه نمى گرفت مانند مرغى شكارى بر شما هجوم مى آوردم...".
    ? نقد و بررسى
    وقتى به كتاب ها و منابعى كه به دست علماى شيعه نوشته شده است، مراجعه مى كنيم مى بينيم كه هيچ كدام به چنين مطلبى اشاره هم نكرده اند.
    اين خطبه براى اوّلين بار در سال 1386 شمسى در كتابى به نام "خطيب كعبه" ذكر شده است. مؤلف اين كتاب مهندس على اصغر يونسيان است. او در مقدمه كتاب خود چنين مى نويسد: "اخيراً خطبه اى از حضرت عبّاس به دست من رسيده است، اين خطبه در كتاب مناقب سادة الكرام تأليف سيد عين العارفين هندى است، ما دسترسى به اصل كتاب نداشتيم و فقط دست نوشته اى از آن خطبه در اختيار ما قرار داشت".
    چگونه مى توان به كتابى اعتماد كرد كه كسى آن كتاب را نديده است و فقط يك صفحه رونوشت آن را آقاى مهندس يونسيان ديده است؟ به راستى اين آقاى سيدعين العارفين هندى كيست؟ جايگاه علمى او چقدر است؟ چه كسى از زندگى نامه او اطلاع دارد؟ مبانى علمى او چگونه است؟ چرا هيچ كس در فضاى علمى، او را نمى شناسد؟ چرا هيچ اطلاعاتى درباره او وجود ندارد؟ چرا آقاى يونسيان هيچ گونه اطلاعاتى درباره اين آقاى سيدعين العارفين ارائه نكرده است؟
    اگر بر فرض كتاب او در دسترس قرار گيرد، بايد بررسى كرد كه آن كتاب، اين مطلب را از كجا نقل كرده است، مستند او چيست؟ چرا هيچ كدام از علماى شيعه اين خطبه را نقل نكرده اند؟ چرا مرحوم مجلسى به آن اشاره نمى كند؟
    خطبه اى كه بر بالاى بام كعبه در حضور هزاران حاجى خوانده شود، چيزى نيست كه از يادها برود. تاريخ نام منزلگاه هاى امام حسين(عليه السلام) در مسير مكّه تا كربلا را نوشته است، آيا خطبه عبّاس از اين منزلگاه ها، اهميّت كمترى داشت؟ چرا هيچ كس (نه شيعه و نه اهل سنت) اين حادثه مهم را ذكر نكرده اند؟ چطور شده است كه بعد از هزار و چهارصد سال، اين خطبه آشكار شده است؟
    اى كاش مى توانستيم اين مطلب را به عنوان يك احتمال قبول كنيم، امّا وقتى اين خطبه را با دقّت مى خوانيم مى بينيم كه در آن غلط هاى متعددى وجود دارد. عبّاسى كه من مى شناسم، پسر على(عليه السلام) است، عبّاس هم شجاعت را از پدر به ارث برده است و هم فصاحت و زيباسخن گفتن را.
    من در اينجا چند غلط ادبى كه در اين خطبه وجود دارد را ذكر مى كنم و قضاوت را به خوانندگان مى سپارم:
    1 - جمله اوّل: "من كان بالامس بيتاً اصبح قبلة".
    اين جمله درباره كعبه است. در زبان عربى براى كعبه از لفظ "ما" استفاده مى كنند، نه از لفظ "مَن". هر كس كه كمترين اطلاعى از زبان عربى داشته باشد، متوجّه مى شود كه اين جمله غلط است.
    2 - جمله دوم: "أَتصدّون طريقَ البيتِ لاِمام البَرَرة".
    در زبان عربى، واژه "تصدّون" نياز به كلمه "عن" دارد، در واقع جمله بايد به اين صورت باشد: "اَتصدون عن طريق البيت...".
    3 - جمله سوم: "لعن الله عليكم".
    در زبان عربى هرگز اين تعبير استفاده نمى شود، در زيارت عاشورا مى خوانيم: "لعن الله آل زياد"، نمى گوييم: "لعن الله على ال زياد".
    كسى كه اندك اطلاعى از زبان عربى داشته باشد، اين گونه سخن نمى گويد، چگونه مى توان باور كرد كه عبّاس (كه پسر فصاحت و زيبا سخن گفتن است)، اين گونه سخن بگويد؟
    به اين واژه ها دقّت كنيد: طفوليّت، رجوليّت. اين واژه ها در اين خطبه ذكر شده است. وقتى من به قرآن و مجموعه سخنان پيامبر و على(عليه السلام)مراجعه نمودم، ديدم اين واژه ها اصلاً استفاده نشده اند، اين واژگان در قرن دوم هجرى كه فقه اسلامى به اوج خود رسيد به كار برده شده اند. كسى كه به تاريخ زبان عربى آشنايى داشته باشد، متوجّه مى شود كه صدور اين خطبه در دايره واژگان سال 60 هجرى بسيار بعيد است.
    كسى كه با ادبيات بلند نهج البلاغه و صحيفه سجّاديه آشنايى دارد، وقتى اين خطبه را مى خواند، در صحت اين خطبه دچار ترديد مى شود.[91]
    وقتى هيچ اثرى از اين خطبه تا سال 1386 شمسى وجود ندارد، وقتى علامه مجلسى آن را ذكر نمى كند، من هم در اين كتاب آن را ذكر نكردم و درباره آن سكوت مى كنم.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲۵: از كتاب تشنهتر از آب نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن