کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    ۱۷

     ۱۷


    اسم تو "خالد" است، در آغاز جوانى هستى و در كشور كويت زندگى مى كنى، از اهل سنّت هستى، مدتى است كه در چشمان خود، احساس درد مى كنى، پدر تو را نزد پزشك ماهرى مى برد، پزشك بعد از معاينه به پدر تو مى گويد: "در چشم، غدّه هايى است كه همواره چشم را مرطوب نگه مى دارند، اين غدّه هاى چشم تو آسيب ديده اند و ديگر نمى توانند چشم تو را مرطوب كنند".
    پدر تصميم مى گيرد تو را به كشور آلمان ببرد، او شنيده است كه در آنجا بهترين متخصصان چشم هستند، وقتى به آلمان مى رسيد، در بيمارستان، شوراى پزشكى تشكيل مى شود، همه پزشكان نظرشان اين مى شود: "اگر چشم را جراحى كنيم احتمال نابينايى وجود دارد، اين بيمارى درمان ندارد، بيمار بايد قطره مخصوصى را داخلش چشم بريزد و اين گونه چشم خود را مرطوب نگاه دارد".
    شما به كويت باز مى گرديد، تو تا آخر عمر بايد مواظب باشى كه آن قطره را در چشم خود بريزى، در روز چندين بار بايد اين كار را تكرار كنى، تو ديگر هرگز نمى توانى اشك بريزى، چون غدّه هاى اشكِ در چشم تو خشك شده اند.
    چند سال مى گذرد، اين شرايط براى تو سخت است ولى چاره اى ندارى، هميشه ديده بودى كه ماه محرّم، شيعيان كويت به عزادارى مى پردازند و براى مظلوميّت امام حسين(عليه السلام) و يارانش گريه مى كنند، ولى تو (همانند خانواده ات) به اين چيزها اعتقادى ندارى، شما سخنان وهابى ها را شنيده ايد كه عزادارى را حرام مى دانند. شبى از شب ها از كنار مسجدى عبور مى كنى، صداى سخنران به گوش تو مى رسد، اين صدا تو را جذب مى كند، با خود مى گويى: "خوب است بروم ببينم اينجا چه خبر است!".
    وقتى وارد مسجد مى شوى، پيرمردى جلو پاى تو مى ايستد و به تو خوش آمد مى گويد، حسينيه سراسر سياه پوش است، در گوشه اى مى نشينى، سخنران درباره حُرّ سخن مى گويد كه چگونه به يارى امام حسين(عليه السلام) شتافت، او ماجراى شهادت حُرّ را بازگو كرد، از آن لحظه اى سخن مى گويد كه امام حسين(عليه السلام)بالاى سر حُرّ آمد و سر او را به سينه گرفت، همه جمعيت گريه مى كنند، اشك تو هم جارى مى شود، تو هم در روضه حُرّ گريه مى كنى، وقتى روضه تمام مى شود، احساس سبكى مى كنى، ناگهان به خود مى آيى: سال ها بود كه چشمان تو خيس نشده بود، امشب تو گريه كرده اى! غده هاى چشم تو شفا گرفته است!
    به خانه مى آيى، ديگر نياز به آن قطره مرطوب كننده ندارى، آن شب مى گذرد، فردا هم چشم تو نياز به آن قطره ندارد، منتظر هستى تا شب فرا برسد و دوباره به حسينيه بروى، تو به بركت روضه حُرّ شفا گرفته اى، تصميم مى گيرى كه شيعه شوى...

    * * *


    اميدوارم اين كتاب بتواند شيعيان را با مقام "حُرّ شهيد" بيشتر آشنا كند، به اميد آن روز كه هر كس به كربلا برود، حتماً حرم اين شهيد بالامقام را هم زيارت كند و در آنجا براى ظهور امام زمان دست به دعا بردارد: "اللهمَّ عَجِّلْ لِوَليّك الفَرَج".

    * * *


    اكنون خدا را شكر مى كنم كه به من توفيق داد اين كتاب را به پايان ببرم، من ديگر قلم را به زمين مى گذارم ولى از شما مى خواهم كه دست به دعا برداريد و براى حاجتِ من دعا كنيد، يقين دارم به بركت دعاى شما، جناب حُرّ به من گوشه چشمى مى كند...


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۷: از كتاب لحظه دیدار نوشته مهدي خداميان آراني هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن