کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    ۲

     ۲


    حُرّ فرمانده سپاه دشمن بود ولى در روز عاشورا به سوى امام حسين(عليه السلام)شتافت و آن حضرت را يارى كرد و جان خود را فداى امامِ خود نمود، آن وقت بود كه درياى مهربانى خدا به خروش آمد و خدا مقامى بس بزرگ به او داد، در وسط اين كتاب براى تو سرگذشت حُرّ و چگونگى شهادتش را برايت خواهم گفت، اكنون مى خواهم درباره مقام او بگويم:
    شايد با "زيارت ناحيه" آشنا باشى! در قرن سوم هجرى يكى از شيعيان، نامه اى به امام زمان (عجّل الله فرجه) مى نويسد از آن حضرت درباره چگونگى زيارت كربلا سوال مى كند، امام در پاسخ، زيارتى را براى او بازگو مى كند، اين زيارت به نام "زيارت ناحيه" معروف شده است (چون از طرف و ناحيه امام زمان صادر شده است).
    در اين زيارت، ابتدا به پيامبران سلام مى دهيم سپس سلام به امام حسين(عليه السلام)مى دهيم و در آنجا از مصيبت هاى جانسوز كربلا سخن به ميان مى آيد، بعد از آن، سلام به ياران باوفاى امام حسين(عليه السلام) مى دهيم، ما در آنجا چنين مى خوانيم: "السلام على الحُرّ بن يزيد الرياحى": "سلام بر حُر بن يزيد رياحى!".
    آرى، امام زمان اين گونه به حُرّ سلام مى دهد، به راستى حُرّ به كجا رسيد كه در اينجا، حجّت خدا به او سلام مى دهد، سلامِ حجّت خدا همان سلامِ خداست، اين سلام همان رحمت بى انتهاى خداست و حقيقتى بس بزرگ را در بر دارد، اين سلام، پرده از عظمت جايگاه حُرّ برمى دارد، آرى، اين سلامِ حجّت خدا است و براى ما آشكار مى كند كه حُرّ به مقامى بالا و برتر رسيده است.

    * * *


    وقتى على(عليه السلام) از صفين به سوى كوفه باز مى گشت، در مسير بازگشت به سرزمين كربلا رسيد، نگاهى به خاك تفتيده آن سرزمين كرد، او آينده را مى ديد، او بيست و سه سال ديگر را مى ديد كه دشمنان، خون حسين(عليه السلام) را در اينجا به زمين مى ريزند و او و ياران باوفايش را مظلومانه به شهادت مى رسانند.
    آرى، على(عليه السلام) آن منظره را مى ديد و اشك چشمش جارى شد، كسانى كه همراه على(عليه السلام) بودند مى خواستند بدانند راز اين گريه چيست؟ على(عليه السلام) براى آنان از ماجراى عاشورا سخن گفت و چنين فرمود: "اينجا مكانى است كه خون شهيدانى به روى زمين ريخته مى شود كه هيچ كس نمى تواند به جايگاه آنان برسد!".
    على(عليه السلام) حجّت خداست و سخنى كه او بازگو مى كند، جز حقيقت نيست، او از شهيدانى سخن مى گويد كه هيچ كس (از آغاز خلقت تا روز قيامت) نمى تواند به جايگاه آنان برسد، آن شهيدان، گُلِ سرسبد جهان هستند و روشن است كه حُرّ هم جز اين شهيدان هست، اگر قدرى دقّت كنى متوجه مى شوى كه حُرّ به چه جايگاهى رسيده است! چشمانِ على(عليه السلام) براى او هم غرق اشك شده است، (چشم على(عليه السلام) براى او گريه كرده است!). حُرّ هم از همان كسانى است كه هيچ كس نمى تواند به جايگاه او برسد، همه شهيدان در طول تاريخ، غبطه مى خورند كه اى كاش مقام و جايگاه او را مى داشتند ولى آنان مى دانند كه مقام حُرّ بالاتر از اين است كه كسى بتواند به آن برسد.

    * * *


    روزى از روزها، پيامبر به خانه دخترش فاطمه(عليها السلام) آمد، حسن و حسين(عليهما السلام) نزد پيامبر آمدند، بعد از مدتى، على(عليه السلام) هم از راه رسيد، فاطمه(عليها السلام) سفره انداخت و همه آنها با هم غذا خوردند، آن روز پيامبر، بسيار خوشحال بود كه مهمانِ عزيرانش شده است، پس سر به سجده نهاد و خدا را شكر كرد.
    سجده پيامبر طولانى شد، جبرئيل پيامى را از طرف خدا براى پيامبر آورده بود، آن پيام درباره كربلا و روز عاشورا بود كه چگونه حسين(عليه السلام) و يارانش به دست دشمنان به شهادت مى رسند، صداى گريه پيامبر به گوش مى رسيد. پيامبر در سجده براى حسين(عليه السلام)اشك مى ريخت.
    جبرئيل درباره ياران حسين(عليه السلام) هم سخن گفت و به پيامبر چنين خبر داد كه وقتى روز عاشورا فرا برسد، ياران حسين(عليه السلام)، جانشان را فداى حسين(عليه السلام)مى كنند، در لحظه جان دادن آنان، خدا جان آنان را مى گيرد و فرشتگان از آسمان نازل مى شوند و بر پيكر آنان، نماز مى گذارند.
    دقّت كن! حُرّ همان كسى است كه فرشتگان بر پيكرش نماز خواندند و خودِ خدا، جان او را گرفت، روحِ حُرّ اين گونه به اوج آسمان ها رفت و از قفس تنگِ دنيا رهايى يافت.

    * * *


    حتماً نام "ابن حَنبل" را شنيده اى! او يكى از رهبران بزرگ اهل سنّت است، همه حنبلى ها از او پيروى مى كنند، او رئيس يكى از چهار گروه بزرگ اهل سنّت است، او در كتاب خود، احاديث زيادى را نقل كرده است و معمولاً اهل سنّت به احاديثى كه او نقل كرده است اعتماد مى كنند.
    ابن حَنبل در كتاب خود، ماجرايى را از "ابن عبّاس" نقل مى كند، ابن عبّاس كيست؟ او پسر عموى پيامبر است و زمان پيامبر را درك كرده است، ابن عبّاس، شاگرد على(عليه السلام) هم بوده است و از آن حضرت، بهره هاى علمى زيادى برده است. اكنون مى خواهم ماجراى ابن عبّاس را كه ابن حنبل نقل كرده است بازگو كنم: ابن عبّاس در مدينه بود، كاروان امام حسين(عليه السلام) به سوى كربلا رفته بود، روز دهم محرّم فرا رسيد، ابن عبّاس هيچ خبر نداشت كه در كربلا چه حوادثى روى مى دهد، او در مدينه بود و تقريباً هزار كيلومتر از كربلا فاصله داشت. در آن روزگار، وسيله اى براى ارتباط سريع وجود نداشت تا خبرها در همان روز از نقطه اى به نقطه ديگر برود، براى اين كه خبر روز عاشورا به مدينه برسد نياز بود كه مثلاً ده روز بگذرد. ابن عبّاس نماز ظهر خود را خواند و سپس به خواب رفت، در خواب پيامبر را ديد كه شيشه اى در دست آن حضرت است، ابن عبّاس به آن شيشه نگاه كرد و آن را پر از خون يافت، پس چنين سوال كرد: اى رسول خدا! اين خون از كجاست كه در دست شماست؟ پيامبر پاسخ داد: "اين خون حسين و ياران اوست كه امروز آنها را برداشته ام و در اين شيشه نهاده ام".
    ابن عبّاس پريشان از خواب برخاست، ماجرا را براى دوستان خود بازگو كرد، و آنان به خاطر سپردند كه آن روز، روز دهم محرّم است، مدتى گذشت و خبر شهادت امام حسين(عليه السلام) به مدينه رسيد...
    دقّت كنيد: من به هفده كتاب اهل سنّت مراجعه كردم و ديدم كه همه آنها، اين ماجرا را نقل كرده اند.
    در اين ماجرا مى بينيم كه پيامبر، خونِ ياران امام حسين(عليه السلام) را در آن شيشه قرار داد و حُرّ هم از ياران امام حسين(عليه السلام) است، آرى، پيامبر مقدارى از خون حُرّ را درون آن شيشه قرار داد و اين نشان مى دهد كه حُرّ جايگاهى بالا و مقامى عالى دارد.
    اگر سؤال كنى كه چرا پيامبر آن خون ها را درون آن شيشه قرار داد، در پاسخ شايد بتوان چنين گفت: پيامبر آن خون ها را براى شفاعت كردن در روز قيامت برداشته است، روزى كه دوستان امام حسين(عليه السلام) نياز به شفاعت داشته باشند، آن روز، اين خون ها مى تواند به كار آيد.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲: از كتاب لحظه دیدار نوشته مهدي خداميان آراني هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن