کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل يازده

      فصل يازده


    دنياى امروز، همچون جهنّمى است كه در آتش ظلم و ستم مى سوزد، اين جهنّم، شراره اى از همان آتشى است كه در خانه فاطمه(عليها السلام) را سوزاند.
    پيامبر در مدّت بيست و سه سال تلاش زيادى كرد و جامعه را از اوج بدبختى به سعادت و رستگارى رساند، امّا افسوس كه خط نفاق به اسم دين مسير جامعه را عوض كردند و جامعه را در مسير ولايت شيطان قرار دادند.
    اگر جامعه در همان مسيرى كه پيامبر مشخص كرده بود حركت مى كرد، اگر ولايتِ امامِ معصوم در جامعه شكل مى گرفت، وضع امروز جهان چگونه بود؟ ديگر از اين همه ظلم و ستم خبرى نبود.
    بشر براى نجات از اين جهنّم ظلم و ستم، نياز به فاطميّه دارد تا رمز و راز رهايى از اين جهنّم آخرالزمان را فرا گيرد و با عمل به آن به رهايى و آزادگى برسد.
    به راستى رمز و راز فاطميّه چيست؟ پيام بزرگ آن كدام است؟ نداى آن چيست؟ فاطميّه فرياد كدام پيام است؟
    فاطمه(عليها السلام) از چه دفاع كرد؟ درست است على(عليه السلام) شوهر او بود، امّا فاطمه(عليها السلام) از على(عليه السلام)دفاع كرد زيرا على(عليه السلام)، امام زمانش بود!
    اين چه غفلتى است كه بعضى گرفتار آن شده اند و خيال مى كنند اختلاف شيعه و ديگران بر سر اين است كه آيا على(عليه السلام) خليفه باشد يا ابوبكر! اگر اختلاف شيعه و ديگران را اين گونه معنا كنيد، دعوا بر سر حكومت انسان بر انسان خواهد بود در حالى كه اين سخن اشتباه است، اختلاف شيعه با ديگران بر سر اين است: آيا خدا در جامعه حكومت كند يا شيطان! شيعه مى گويد: "خدا فقط حق حكومت و ولايت دارد، و على(عليه السلام) حجّت خداست، امام زمان است، وقتى ابوبكر ولايت را غصب مى كند و به حكومت مى رسد، در واقع اين شيطان است كه قدرت را در جامعه به دست مى گيرد".
    فاطمه(عليها السلام)به ميدان آمد تا با حكومت شيطان مبارزه كند و آن را نابود سازد و ولايت خدا را در جامعه جايگزين نمايد.

    * * *


    وقتى مردم به سوى ابوبكر رفتند و با او بيعت كردند، فاطمه(عليها السلام)شب ها همراه با على، حسن و حسين(عليهم السلام) از خانه بيرون مى آمد و به درِ خانه مردم مدينه مى رفت و با آنان چنين سخن مى گفت: "آيا به ياد داريد كه در غدير خُمّ با على بيعت كرديد، آيا به ياد داريد كه پدرم او را به عنوان جانشين و خليفه خود معيّن كرد؟". سپس قرار مى شد كه آنان فردا به يارى على(عليه السلام)بيايند.
    فاطمه(عليها السلام) در تاريكى شب ها، در خانه سيصد و شصت نفر از مردم مدينه مى رفت و آنان را به يارى على(عليه السلام) فرا مى خواند، ولى وقتى صبح فرا مى رسيد فقط سلمان، مقداد، عمّار و ابوذر به سر قرار مى آمدند.[116]
    چندين شب اين برنامه فاطمه(عليها السلام) بود، براى همين حكومت تصميم گرفت كارى كند كه فاطمه(عليها السلام) خانه نشين شود، آنان فاطمه(عليها السلام) را زير آماج تازيانه ها قرار دادند، استخوان بازوى او را خرد كردند، پهلوى او را شكستند تا آنجا كه توان راه رفتن را از او گرفتند.

    * * *


    فاطمه(عليها السلام) وقتى ديد امام زمانش غريب و مظلوم شده است، ديگر هرگز خنده بر لبانش نيامد، وقتى نامردان براى كشتن امام زمانش هجوم آوردند، سينه سپر نمود تا آنجا كه ميخ در به سينه اش فرو رفت و خون سينه اش بر زمين ريخت، بين در و ديوار، استخوان هايش در هم شكست، تازيانه هاى دشمن بر بدنش اصابت كرد، با غلاف شمشير، بازوانش شكسته شد، محسن او را شهيد شد و...
    خط نفاق مى دانست كه تا زمانى كه فاطمه(عليها السلام) زنده است پايه هاى حكومتشان لزران است، براى همين تصميم گرفتند اين مانع را از سر راه خود بردارند، آنان به مردم مى گفتند كه اين حكومت، حكومت خدا بر روى زمين است و براى حفظ آن، مى توان هر كارى كرد.
    هر كس مخالف آن حكومت بود، بايد از ميان برداشته مى شد، هر چند او دختر پيامبر بود، كسانى كه به خانه فاطمه(عليها السلام) حمله كردند، چنان فريب خورده بودند و اين كار را خدمت به خدا مى دانستند و هرگز از اين كار خود، احساس گناه نمى كردند.
    تا زمانى كه فاطمه(عليها السلام) نفس مى كشيد، گويا پيامبر زنده بود، فاطمه(عليها السلام) از امام زمان خويش دفاع مى كرد، او پرچمدار يارى از خط ولايت على(عليه السلام) بود، اعتراض فاطمه(عليها السلام) ، فريادهاى او، گريه هاى او باعث مى شد مشروعيت آن حكومت زير سؤال برود.
    آرى، زنده بودن فاطمه(عليها السلام) به خودى خود، افشاگر آن حكومت بود، آنان توانستند مقداد، عمّار، سلمان و ابوذر را با ضرب تازيانه ها و تهديد به قتل به مسجد بكشانند. خط نفاق ابتدا ياران على(عليه السلام) را متفرّق كرد و على(عليه السلام)را خانه نشين كرد، امّا خط نفاق به اين باور رسيده بود كه فاطمه(عليها السلام) هرگز در برابر ظلم و ستم ها، آرام نمى گيرد، پس بايد از ميان برداشته شود. پيامبر از على(عليه السلام) خواسته بود براى حفظ اسلام صبر كند، صبر على(عليه السلام)عهدى آسمانى بود، امّا فاطمه(عليها السلام)مأمور به صبر نبود، او بايد به ميدان مى آمد تا حق و حقيقت از يادها نرود.

    * * *


    فاطمه(عليها السلام) بر مظلوميّت امام زمانش آن قدر گريه كرد كه حكومت به وحشت افتاد، او براى دفاع از مولايش همه توان خود را به كار برد، جان خود را سپر مولايش كرد، در دفاع از مولايش، سخن ها گفت و روشنگرى ها نمود و وقتى در بستر بيمارى افتاد و ديگر نمى توانست از خانه بيرون برود، از ابزار گريه بهره برد، او شب و روز گريه مى كرد. صداى گريه فاطمه (عليها السلام) ، فرياد مظلوميّت مولايش بود.
    اين سخن فاطمه(عليها السلام) است:

    صُبَّتْ عَلَيَّ مَصَــائِبُ لَوْ أَنَّهَا
    صُبَّتْ عَلَى الْأَيَّامِ صِرْنَ لَيَالِيَا
    مصيبت ها پى در پى به سوى من آمدند، اگر آن مصيبت ها بر روز روشن فرود مى آمد، روز را شب تار مى ساخت.

    اين مصيبت ها چه بودند كه فاطمه(عليها السلام) اين گونه از آن سخن مى گويد؟
    درست است پيامبر از دنيا رفت، ولى فاطمه(عليها السلام) مى داند كه جز خدا همه بايد از اين دنيا بروند، اين مصيبت ها از جنس ديگرى است، بعد از پيامبر چه اتفاقاتى افتاد؟
    حجّت خدا، مظلوم واقع شد!
    حجّت خدا خانه نشين شد!
    شيطان به اسم دين بر جامعه حكم فرما شد!
    مردم امام زمان خود را فراموش كردند...
    اين ها مصيبت هايى بود كه فاطمه(عليها السلام) براى آن اشك مى ريخت...
    مردم از خود اين سؤال را مى پرسيدند: "چرا بايد يگانه دختر پيامبر اين گونه گريه كند؟". بچّه ها، بزرگ ترها، زنان و مردان، همه با شنيدن گريه فاطمه(عليها السلام)مى فهمند كه اين حكومت، دروغگو است، اگر چه اين حكومت ادّعا مى كند كه حكومت خدا بر روى زمين است، امّا گريه فاطمه(عليها السلام) چيز ديگرى را ثابت مى كند، اين حكومت، حكومت ظلم است!
    گريه فاطمه(عليها السلام)، دل هر كسى را به درد مى آورد، حكومت تصميم گرفت تا صداى گريه فاطمه (عليها السلام)را خاموش كند، زيرا اين گريه براى حكومت از هر چيزى خطرناك تر بود. آنان به فكر نقشه اى افتادند.
    چند نفر از همسايگان نزد على (عليه السلام) آمدند و چنين گفتند:
    ــ يا على! ما به فاطمه احترام مى گذاريم، امّا شما مى دانيد كه ما نياز به آرامش داريم.
    ــ منظور شما از اين سخن چيست؟
    ــ فاطمه هم شب گريه مى كند هم روز، ما از تو مى خواهيم سلام ما را به او برسانى و به او بگويى كه يا شب گريه كند و روز آرام باشد تا ما بتوانيم استراحت كنيم، يا روز گريه كند و شب آرام باشد. ما نياز به آرامش داريم.
    ــ باشد، من به فاطمه مى گويم.[117]
    على (عليه السلام) به خانه خود رفت و كنار بستر فاطمه(عليها السلام) نشست، فاطمه(عليها السلام) به او نگاهى كرد و گفت:
    ــ على جان! تو سخنى با من دارى؟
    ــ فاطمه جان! همسايه ها به من گفته اند كه به تو بگويم يا روز گريه كنى يا شب!
    ــ على جان! من به زودى از بين اين مردم مى روم، مرگ من نزديك است.[118]
    اين سخن دل على(عليه السلام) را به درد آورد، قطرات اشك را از چشمان او جارى كرد، بعد از فاطمه(عليها السلام)ديگر چه كسى از على(عليه السلام) حمايت خواهد كرد؟

    * * *


    چه كسانى از گريه فاطمه(عليها السلام)مى ترسيدند؟ همان كسانى كه امروز از گريه من و تو (در عزاى فاطميّه) مى ترسند!
    چه كسانى به فاطمه(عليها السلام) گفتند آرام گريه كن؟ همان كسانى كه امروز به من و تو مى گويند در عزاى فاطمه(عليها السلام) آرام گريه كنيد!
    تاريخ، يك مسير پيوسته است، آن روز نگذاشتند فاطمه(عليها السلام) در گريه كردن هم آزاد باشد، امروز هم عدّه اى بر اين خيال باطل اند كه فاطميّه از ياد برود و شيعيان آن را فراموش كنند؟ مگر فاطمه(عليها السلام) لحظه اى آرام گرفت كه شيعيان امروز در ايّام فاطميّه آرام باشند؟
    گريه فاطمه(عليها السلام) هنوز قطع نشده است، او امروز هم بر مظلوميّت امام زمان اشك مى ريزد، همه سخن فاطمه(عليها السلام) در يك جمله خلاصه مى شود، او به مردم مدينه گفت: "چرا سخنان پيامبر در روز غدير را فراموش كرديد! خدا بعد از روز غدير، براى هيچ كس عذر و بهانه اى باقى نگذاشته است؟".[119]
    فاطمه(عليها السلام) از غدير سخن مى گفت، سخن او براى هميشه تاريخ است، پيام او براى من و توست. به راستى در روز غدير، پيامبر به مسلمانان چه گفت؟ پيامبر از ولايت على(عليه السلام) و يازده فرزندان او سخن گفت و چنين فرمود: "اى مردم! من پيامبر خدا هستم و على جانشين من و فرزندان او ، امامانِ شما هستند و آخرينِ آنها، مهدى است. مهدى همان كسى است كه يارى كننده دين خدا مى باشد و پيامبران قبل از من به او بشارت داده اند، او از جانب خدا انتخاب شده است و وارث همه علم ها و دانش ها مى باشد، او حجّت خدا در روى زمين مى باشد".[120]
    فاطمه(عليها السلام) از من و تو مى خواهد تا ياور امام زمان خود باشيم، مهدى(عليه السلام)امروز در پس پرده غيبت است، مبادا او را فراموش كنيم، مبادا او را از ياد ببريم! واى به حال ما در اين فراموشى بزرگ!


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۱: از كتاب نداى فاطميه نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن