کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل ده

      فصل ده


    ما بايد آماده بازگشت به شهر خود باشيم. بيا تا براى خداحافظى به خانه پيامبر برويم و با آن حضرت خداحافظى كنيم.
    اينجا خانه پيامبر است. در مى زنيم; امّا گويا پيامبر در خانه نيست. بايد مقدارى صبر كنيم تا پيامبر بيايد.
    نگاه كن! اُمّ اَيمن به اين سو مى آيد، من به او سلام كرده و مى گويم:
    ــ شما اين وقت روز كجا مى رويد؟
    ــ مى خواهم به خانه على(عليه السلام) و فاطمه(عليها السلام) بروم. دلم براى ديدن حسن و حسين(عليهما السلام)تنگ شده است.
    ما هم او را همراهى مى كنيم. اُمّ اَيمن آرام آرام به سوى خانه على(عليه السلام) مى رود. خانه اى كوچك كه همه خوبى هاى بزرگ دنيا را در آن مى توانى ببينى. او درِ خانه را مى زند. على(عليه السلام) در خانه را باز مى كند وبه اُمّ اَيمن خوش آمد مى گويد.
    اُمّ اَيمن وارد خانه مى شود، به حسن و حسين(عليهما السلام) سلام مى كند. اين ها عزيزان دل پيامبر هستند. فاطمه(عليها السلام) هم به استقبال او مى آيد.
    اكنون اُمّ اَيمن كنار فاطمه(عليها السلام) نشسته است. آنها با هم مشغول گفتگو مى شوند. صداى در خانه به گوش مى رسد.
    على(عليه السلام) برمى خيزد تا در خانه را باز كند. نگاه كن! پيامبر براى ديدن عزيزانش آمده است.
    پيامبر وارد خانه مى شود، حسن و حسين(عليهما السلام) را در آغوش مى گيرد، آنها را مى بوسد و مى بويد.
    پيامبر وارد اتاق مى شود، اُمّ اَيمن از جا بلند مى شود و احترام مى گزارد. پيامبر از ديدن او خيلى خوشحال مى شود. ديدار اُمّ اَيمن، پيامبر را به ياد مادرش آمنه مى اندازد.[160]
    چه منظره زيبايى! پيامبر كنار گل هاى خودش آرام گرفته است. اهل اين خانه تنها دل خوشى او در اين دنيا هستند. پيامبر آنها را مى بيند و لبخند مى زند .
    ناگهان ، عطرى در فضا مى پيچد، نسيمى مىوزد. جبرئيل نازل مى شود و آيه 26 سوره "إسراء" را بر پيامبر مى خواند:

    ( وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ ).
    اى پيامبر ، حقِّ خويشان خودت را ادا كن !
    رسول خدا به فكر فرو مى رود. آيه تازه اى نازل شده است. خداوند به پيامبر خود پيامى تازه داده است. به راستى منظور خدا از اين فرمان چيست ؟
    ــ اى جبرئيل آيا مى شود برايم بگويى كه من حقّ چه كسى را بايد بدهم ؟
    ــ اى حبيب من ، اجازه بده من نزد خدا بروم و جواب را بگيرم و برگردم .[161]
    لحظاتى سكوت بر همه جا حاكم مى شود. پيامبر منتظر است.

    * * *



    دوباره بوى بهار در فضا مى پيچد و نسيم مىوزد. جبرئيل باز گشته است:
    ــ اى جبرئيل ، از سوى خدا چه پيامى آورده اى؟
    ــ خدا دستور داده است كه تو فدك را به فاطمه(عليها السلام) بدهى ، فدك از اين لحظه به بعد مالِ فاطمه(عليها السلام) است .[162]
    آرى، درست شنيدى خدا سرزمين فدك را به فاطمه(عليها السلام) بخشيده است. اين فرمان خداست.[163]
    من و تو بسيار خوشحال هستيم كه قبل از اين ماجرا، سفرى به فدك داشته و آنجا را از نزديك ديده ايم. فدك براى من و تو فقط يك اسم نيست، يك خاطره زيباست. سرزمينى حاصلخيز با نخلستان هاى بزرگ، چشمه هاى جارى آب!
    نمى دانم چرا اشك در چشم پيامبر نشسته است؟ آيا اين اشك شوق است؟
    نه، اين اشك فراق است. هر وقت كه پيامبر به ياد يار سفر كرده اش، خديجه(عليها السلام)مى افتد غمى مبهم وجودش را فرا مى گيرد.[164]
    پيامبر به ياد خديجه(عليها السلام) است. ياد روزى كه به خواستگارى خديجه(عليها السلام) رفت. دست پيامبر از مالِ دنيا خالى بود; امّا خديجه(عليها السلام)، زن ثروتمند آن روزگار بود، هيچ كس به اندازه او ثروت نداشت.
    قرار شد پيامبر به خواستگارى خديجه(عليها السلام) برود; امّا هر مردى بايد براى همسرش مهريه اى قرار بدهد. او از مالِ دنيا چيزى نداشت تا آن را مهريه خديجه(عليها السلام) قرار بدهد.
    عموى خديجه(عليها السلام) با اين ازدواج مخالف بود ، او در مجلس خواستگارى حاضر شد و گفت: مهريه خديجه بسيار زياد است و بايد به صورت نقدى پرداخت شود.
    عموى پيامبر، ابوطالب(عليه السلام) سؤال كرد: مهريه خديجه چقدر است؟
    عموى خديجه(عليها السلام) يك چيزى گفت تا آنها نااميد بشوند: چهار صد هزار مثقال طلا!
    ابوطالب لبخندى زد و گفت: "قبول است".
    همه تعجّب كردند و با خود گفتند: "پيامبر اين همه پول را از كجا خواهد آورد".[165]
    پيامبر همه اين مهريه را پرداخت كرد. آيا شما مى دانيد چگونه؟
    خود خديجه(عليها السلام) اين پول را به پيامبر داده بود تا به عنوان مهريه پرداخت كند![166]
    وقتى ابوجهل اين را شنيد، گفت: "هميشه داماد براى عروس مهريه مى دهد، امروز عروس براى داماد مهريه داده است".[167]
    پيامبر بسيار ناراحت شد، او آرزو داشت تا روزى ثروتى به دستش بيايد و جبران مهريه خديجه(عليها السلام) را بنمايد.
    درست است كه خديجه(عليها السلام) آن پول زياد را به پيامبر بخشيده بود; امّا من فكر مى كنم او هميشه خود را وام دار خديجه(عليها السلام) مى ديد و به اين پول به چشم قرض نگاه مى كرد. او دوست داشت يك زمانى اين پول را به خديجه(عليها السلام) برگرداند.
    سال ها از اين ازدواج گذشت و در شرايط سختى كه بر مسلمانان مى گذشت، خديجه(عليها السلام) تمام ثروت خود را در راه اسلام خرج كرد.
    تقدير چنين بود كه خديجه(عليها السلام) پيامبر را تنها بگذارد و پيش خدا برود; امّا ياد خديجه(عليها السلام) هرگز از خاطر پيامبر نرفت.
    خدا بعد از فتح خيبر، فدك را به پيامبر داده است. او اكنون مى تواند بزرگوارى خديجه(عليها السلام) را جبران كند.
    امّا افسوس كه امروز خديجه(عليها السلام) نيست; امّا دختر او كه هست. فاطمه(عليها السلام) تنها يادگار خديجه(عليها السلام) است. او وارث خديجه(عليها السلام) است.
    بعد از مرگ مادر، دختر از مادر ارث مى برد. پس پيامبر آن پولى را كه مى خواست به خديجه(عليها السلام) بدهد مى تواند به فاطمه(عليها السلام)بدهد.
    امروز آيه قرآن نازل شد. آيا موافقى يك بار ديگر اين آيه را بخوانيم؟ خدا به پيامبر دستور داد: ( وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ )، اى پيامبر ، حق فاطمه را ادا كن !
    پيامبر بايد حقّ فاطمه(عليها السلام) را بدهد. اين نكته بسيار مهمّى است كه كسى به آن توجّه نمى كند![168]
    هرگز فراموش نكن! فدك حقّ فاطمه(عليها السلام) است، چون او دختر خديجه(عليها السلام) است و پيامبر براى هميشه وام دار خديجه(عليها السلام)است.[169]

    * * *



    ــ فاطمه جان! خدا فدك را به من داد و اكنون آن را به تو مى دهم.
    ــ براى چه اين كار را مى كنى؟
    ــ من به مادرت خديجه وامدار بودم. پول مهريه او را نپرداخته ام. اكنون كه مادرت نيست تا فدك را به او بدهم، پس فدك را به تو مى دهم. تو بايد براى فدك نماينده اى بفرستى و آنجا را در اختيار بگيرى.
    ــ پدر جان! تا شما زنده هستيد من در فدك هيچ تصرّفى نمى كنم.
    ــ نه، تو بايد در فدك تصرّف كنى. بايد همه بفهمند، فدك از آنِ توست. من مى ترسم كه اگر تو فدك را تصرف نكنى بعد از مرگ من فدك را به تو ندهند.
    ــ چشم. چون شما مى گوييد، اين كار را مى كنم.[170]
    اكنون پيامبر على(عليه السلام) را صدا مى زند و از او مى خواهد تا وسايل نوشتن را آماده كند. پيامبر مى خواهد سندى براى فدكِ فاطمه(عليها السلام)بر روى "اَديم" نوشته شود.
    حتماً مى گويى "اديم" چيست؟ وقتى پوست گوسفند دباغى شد آن را براى نوشتن آماده مى كنند. عرب ها به آن "اديم" مى گويند.
    ظاهراً پيامبر مى خواهد اين نوشته به راحتى از بين نرود، كسى نتواند به راحتى آن را پاره كند!
    على(عليه السلام) از جاى خود بلند مى شود و بعد از لحظاتى با يك "اديم" و قلم و دوات برمى گردد. پيامبر به او مى گويد: "مى خواهم فاطمه براى فدك سند مكتوب داشته باشد. بنويس كه پيامبر فدك را به فاطمه داد".
    على(عليه السلام) مشغول نوشتن مى شود. بعد از آنكه سند آماده مى شود بايد دو نفر به عنوان شاهد نامشان آورده شود.
    پپامبر به على(عليه السلام) مى گويد نام خودت را به عنوان شاهد اوّل بنويس. بعد رو به اُمّ اَيمن مى كند. اُمّ اَيمن را همه مى شناسند، همه مى دانند كه پيامبر او را اهلِ بهشت، معرّفى كرده است.
    اكنون پيامبر به على(عليه السلام) مى گويد: "نام اُمّ اَيمن را به عنوان شاهد بنويس". اين گونه است كه نام او در سند فدك نوشته مى شود.[171]
    چرا از ميان همه فقط اُمّ اَيمن لياقت داشت شاهد نزول آيه بخشش فدك باشد؟ چرا نام او بايد كنار نام على(عليه السلام) تا هميشه در تاريخ به عنوان شاهد فدك بدرخشد.
    اين چه رازى است كه تا نام فدك زنده است نام اُمّ اَيمن زنده است؟
    پيامبر او را مى شناسد و مى داند كه او در هر شرايطى از حقّ فاطمه(عليها السلام) دفاع خواهد كرد.[172]
    به راستى كه نام فدك و اُمّ اَيمن تا ابد به هم گره خوردند و هر دو با هم جاودانه شدند.

    * * *



    الله اكبر! الله اكبر!
    اين صداى اذان بلال است كه به گوش مى رسد. همه براى رفتن به مسجد آماده مى شوند.
    پيامبر به مسجد مى آيد و در محراب مى ايستد. صف ها بسته شده و نماز آغاز مى شود.
    بعد از نماز پيامبر از جاى خود بلند مى شود و از مردم مى خواهد تا متفرّق نشوند. او امروز با مردم كار دارد.
    همه با خود مى گويند پيامبر چه كار مهمّى با ما دارد كه از ما خواسته است جايى نرويم.
    پيامبر رو به مردم مى كند و از آنها مى خواهد تا همراه او به بيرون مسجد بيايند.
    پيامبر حركت مى كند و مردم پشت سر او مى روند. مردم تعجّب كرده اند. پيامبر مى خواهد مردم را كجا ببرد؟
    پيامبر مى آيد و كنار درِ خانه فاطمه(عليها السلام) مى ايستد.
    مردم همه هجوم مى آورند. كوچه پر از جمعيّت است. راه بند آمده است.
    اكنون پيامبر رو به مردم مى كند و با صداى بلند مى گويد: "اى مردم! بدانيد كه من فدك را به دخترم فاطمه(عليها السلام) بخشيدم! فدك مالِ دخترم فاطمه(عليها السلام) است".[173]
    در ميان جمعيّت، فقيران مدينه هم هستند، آنها خيلى خوشحال مى شوند و شادى مى كنند.
    و تو به آنها نگاه مى كنى و از شادى آنها در تعجّب هستى!
    فقيران مدينه خوشحال هستند زيرا به زودى روزگار فقر و ندارى آنها براى هميشه تمام مى شود.
    آنها فاطمه(عليها السلام) را خوب مى شناسند. هر كدام از آنها خاطره اى از فاطمه(عليها السلام) دارند. فاطمه(عليها السلام) كسى است كه وقتى در خانه فقط يك قرص نان داشت، آن را به فقيرى داد و خود و بچّه هايش گرسنه ماندند.[174]
    آنها مى دانند كه فاطمه(عليها السلام) كه اكنون صاحب فدك شده است آنها را فراموش نخواهد كرد.
    اين آرزوى فاطمه(عليها السلام) بود كه هرگز در مدينه فقيرى نباشد. فاطمه(عليها السلام) به اين آرزوى خود مى رسد. مگر از فاطمه(عليها السلام) غير از اين هم مى شود انتظار داشت؟ او دختر خديجه(عليها السلام) است ، همان بانويى كه تمام ثروت خود را در راه پيامبر خرج كرد و او را با تمام وجود يارى نمود .
    همسفر خوبم!
    امروز ديگر هيچ كس به اندازه فاطمه(عليها السلام) ثروتمند نيست. افسوس كه عدّه اى خيال مى كنند كه فاطمه(عليها السلام) در همه مراحل زندگى خود فقير بود. آنها مى گويند كه فاطمه(عليها السلام) در همه زندگى، محتاج نان شب خود بود !
    فاطمه(عليها السلام) را بايد از نو شناخت.
    فاطمه(عليها السلام) كسى است كه ساليانه هفتاد هزار دينار سرخ درآمد دارد.[175]
    آيا مى دانى اين مقدار يعنى چقدر پول ؟
    بيش از سيصد كيلو طلاى سرخ !
    حالا حساب كن ، هر مثقال طلا (پنج گرم) چقدر قيمت دارد ، آن را ضرب در شصت هزار كن!
    اين فقط درآمد يك سال فدك است. اصلِ سرمايه او خيلى بيش از اين حرف هاست .
    تو كه فدك را با چشم خود ديده اى! مى دانى كه فدك يك باغ كوچك نيست. فدك يك سرزمين حاصلخيز است، صد كيلومتر فقط مساحت نخلستان هاى فدك است. نيمى از فدك مالِ فاطمه(عليها السلام) است.
    همه فقيران مدينه خوشحال هستند امّا بايد قدرى صبر كنند تا خرماى فدك به دست بيايد و مردم فدك آنها را بفروشند و سهم فاطمه(عليها السلام) را به مدينه بياورند، آن روز، براى فقيران روز باشكوهى خواهد بود.

    * * *



    فصل برداشت خرما نزديك است. فاطمه(عليها السلام) نماينده و كارگزارى را به فدك فرستاده است.
    او در آنجا به امور نخلستان ها رسيدگى مى كند و بر فروش خرماى فدك نظارت دارد.
    فاطمه(عليها السلام) به نماينده خود دستور داده است تا با مردم فدك با عدالت و انصاف برخورد كند، مبادا از حقّ آن ها چيزى ضايع شود.
    مدّتى مى گذرد، خبر مى رسد كه نماينده فاطمه(عليها السلام) با پول درآمد فدك به مدينه مى آيد. هفتاد هزار سكّه طلا!
    فاطمه(عليها السلام) با هفتاد هزار سكّه طلا چه خواهد كرد؟
    نگاه كن! همه فقيران مدينه به درِ خانه فاطمه(عليها السلام) آمده اند. پيامبر هم اينجاست. گويا فاطمه(عليها السلام) مى خواهد اين سكّه ها به دست پيامبر ميان فقيران تقسيم شود.
    پيامبر رو به فقيران مى كند و مى گويد: "اين سكّه ها از آنِ فاطمه(عليها السلام) است"، بعد آن سكّه ها را ميان همه تقسيم مى كند.
    نگاه كن! هر كس مى آيد و سهم خود را مى گيرد و مى رود.
    به دست هر فقيرى كه نگاه مى كنى سكّه هاى طلا را مى بينى!
    همه خوشحال هستند و براى فاطمه(عليها السلام) دعا مى كنند. خدا فاطمه(عليها السلام) را پاينده دارد. تا فاطمه(عليها السلام) هست ديگر از فقر و گرسنگى خبرى نيست!
    فاطمه(عليها السلام) به هر كدام از آنها به اندازه خرجىِ يك سال داده است. آنها تا يكسال نياز به هيچ پولى ندارند![176]
    مى دانم مى خواهى بدانى از آن هفتاد هزار سكّه طلا چقدر براى خود فاطمه(عليها السلام)باقى مانده است؟
    همسفرم! فاطمه(عليها السلام) از آن همه پول براى خود به اندازه غذاى يك سال برداشته است. نه يك سكّه كمتر نه يك سكّه بيشتر!
    آيا باور مى كنى؟ سهمى كه فاطمه(عليها السلام) براى خود برداشته كمتر از سهم هر كدام از فقيران مدينه است.
    فاطمه(عليها السلام) به هر فقير مدينه علاوه بر پول تهيه غذاى يك سال، پول تهيه لباس و ديگر وسايل زندگى را داده است; امّا براى خودش فقط به اندازه غذاى يك سال برداشته است. او جود و كرم را از مادرش به ارث برده است.
    آرى، فاطمه(عليها السلام)، دخترِ خديجه(عليها السلام) است.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۰: از كتاب سرزمين ياس نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن