کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    ۱۸

     ۱۸


    اكنون مى خواهم از "آيت الله مهدى رفيعا" سخن بگويم، بعضى او را به نام "آيت الله معز الدوله اى" مى شناسند، او عالمى وارسته و استادى بزرگ بود و در عشق به اهل بيت(عليهم السلام) زبانزد همه بود، او در تهران زندگى مى كرد، يك بار او به قم سفر كرده بود، مدتى در آنجا ماند.
    يك روز يكى از علماى بزرگ قم (همراه با جمعى از شاگردانش) به ديدن آيت الله رفيعا مى آيد، آن عالم رو به آيت الله رفيعا مى كند و از او مى خواهد تا نكته اى را برايش بازگو كند تا از آن بهره ببرد، آيت الله رفيعا مى داند او در قم، درسِ فقه دارد و شاگردان زيادى در درس او شركت مى كنند، پس چنين پاسخ مى دهد: "چقدر خوب است كه شما قبل از درس، يك مقدارى روضه بخوانيد بعد درس را شروع كنيد"، يكى از شاگردان مى گويد: "منظور شما اين است كه استاد ما، ،خودش روضه بخواند؟"، آيت الله رفيعا مى گويد: "بله، منظور من همين است".
    آرى، آيت الله رفيعا مى دانست كه بعضى از كسانى كه در حوزه مشغول تحصيل هستند گرفتار غرور شده اند و به دستگاه امام حسين(عليه السلام) بى توجهى مى كنند، او از اين درد آگاه بود و درمان آن را هم مى دانست، اگر مجتهد، تواضع و فروتنى خود را در دستگاه امام حسين(عليه السلام) نشان ندهد و در اين مسير خدمت نكند، گرفتار غرورى مى شود كه هم خودش و هم جامعه را به سمت و سوى ديگرى مى برد و كار به آنجا مى رسد كه هويّت شيعه كمرنگ مى شود، اگر مكتب شيعه تا به حال باقى مانده است به بركت عشق به اهل بيت(عليهم السلام) است و اين عشق آسمانى در مجلس روضه جلوه گر مى شود و رشد مى كند و بارور مى شود، اين روضه و اشك است كه اين درخت تنومند را آبيارى مى كند و باعث طراوت و سرسبزى آن مى شود، اگر مجتهدى از روضه به دور باشد، مانند درختى است كه طراوت ندارد.

    * * *


    سخن از آيت الله رفيعا به ميان آمد، در اينجا مى خواهم درباره روضه هايى كه او در تنهايى مى خواند سخن بگويم، او هر روز صبح، در تنهايى براى خودش روضه مى خواند و گريه مى كرد، اين شيوه او بود و بر اين باور بود كه اين روضه، نهايت اخلاص را دارد زيرا كسى از آن باخبر نمى شود و انسان در خلوت، اشك مى ريزد.
    تا به حال به شمع فكر كرده ايد؟ شمع در تنهايى هم مى سوزد، همانطور كه در جمع مى سوزد، هر چيزى نمى تواند مانند شمع بسوزد و نور بدهد و ظلمت را روشن كند، شمع مراحلى را پشت سر گذاشته است تا توانسته است بسوزد و نورافشانى كند، روضه خوان هم بايد اين چنين باشد، او بايد در خلوت هاى خود، بسوزد، اشك بريزد، نور را جذب كند تا بتواند در جمع مردم نور افشانى كند.
    عده اى خيال مى كنند كه اگر كسى بخواهد روضه خوان موفّقى باشد بايد صداى خوبى داشته باشد، ولى خيلى ها هستند صداى خوبى دارند ولى كسى با شنيدن صداى آنان، اشكى نمى ريزد، علت چيست؟ آنان صداى خوبى دارند ولى نور ندارند، در خلوت، اشك ندارند، در درون نسوخته اند و براى همين در جمع مردم، نمى توانند كسى را بسوزانند. روضه خوانى يك سير و سلوك است، يك مرام است...

    * * *


    گاهى دوستان يا شاگردان آيت الله رفيعا نزد او مى آمدند و درباره موضوعى سخن مى گفتند، گاهى بحث علمى پيش مى آمد و ساعتى به گفتگوى علمى مى گذشت، از احاديث اهل بيت(عليهم السلام) سخن گفته مى شد، اين شيوه و روش آيت الله رفيعا بود، فرق نمى كرد موضوع سخن چه باشد، وقتى سخن به پايان مى رسيد او شروع به روضه خوانى مى كرد، سلامى به امام حسين(عليه السلام) مى داد و با سوز، روضه اى كوتاه مى خواند، البتّه او به روضه حضرت زهرا(عليها السلام) خيلى علاقه داشت و حتماً اشاره به مظلوميّت آن حضرت مى كرد، آرى، او اين درس را به همه مى داد كه هر درس و بحث و گفتگو اگر بدون روضه باشد، بركت ندارد.
    تو كه اين كتاب را در دست دارى، دوستِ من هستى، اين وظيفه من است كه آنچه را به آن رسيده ام برايت بازگو كنم، شايد خبر دارى كه درس و بحث هاى بعضى از ما در حوزه هاى علميّه از بركت فاصله گرفته است، گاهى جوانى به حوزه مى آيد و بيست سال درس مى خواند ولى سرانجام به آنجا كه بايد برسد نمى رسد و چه بسا از مقصود دورتر مى شود.
    چرا در ميان ما ديگر افرادى همچون "آيت الله رفيعا" كم شده اند؟ چرا خيلى از ما حتّى اسم ايشان را نشنيده ايم؟ ما راه و رسم ديگرى برگزيديم، درس خوانديم ولى درسى كه بركت نداشت، "قيل و قال" بود و "روح" نداشت. اگر شيوه حوزه هاى ما اين بود كه هر روز، روضه خوانى داشتيم، كار ما به اينجا نمى رسيد كه عده اى ديگر اصلاً روضه خواندن را "نقص" خود بدانند، طلبه هر چند در اوج سواد و دانش باشد، وقتى در او اين حس پيش آيد كه روضه خوانى، نقص اوست، ديگر او از بركت فاصله گرفته است، شايد او كتابى هم بنويسد، ولى كتابش، بركت نخواهد داشت و در گوشه كتابخانه ها، خاك خواهد خورد.
    روشن است كه سخن من، هرگز ارزش علم و سوادآموزى را كم نمى كند، من درباره طلبه اى سخن مى گويم كه در روز، ساعت ها به كلاس مى رود، مطالعه مى كند، چنين طلبه اى اگر بخواهد كارش، بركت داشته باشد، روزى پانزده دقيقه، روضه بخواند يا در مجلس روضه شركت كند، سخن من اين است.
    اين خاطره شنيدنى است: با جمعى از دوستان تصميم گرفتم يك روز به كوير برويم، وقتى آنجا رسيديم، قرار شد يكى از دوستان غذا را آماده كند، چند ساعت بعد كه برگشتيم غذا آماده بود: "برنج و كباب"، ولى هيچ كس آن غذا را نخورد، زيرا ما يادمان رفته بود نمك بياوريم، آن روز، همه چيز فراهم بود مگر نمك! نمى دانم برنج و كباب، بى نمك خورده اى يا نه؟ اصلاً قابل خوردن نيست.
    آرى، حكايت روضه، حكايت نمك است، تو به هر جا برسى اگر روضه خوان نباشى، كار تو بركت نخواهد داشت.
    سخنانى كه در اينجا گفتم درباره طلاب و روحانيون بود، ولى بقيّه مردم چه كار بايد بكنند، آنها هم بايد در حد توان خود، مجلس روضه بگيرند، در اين مجالس شركت كنند و بدانند كه اشك بر امام حسين(عليه السلام) مايه بركت زندگى آنها است.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۸: از كتاب راز روضه نوشته مهدي خداميان آراني هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن