کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل هشت

      فصل هشت


    زندگى وقتى ارزش دارد كه هدف از آن، سير به سوى خدا باشد. آن زندگى كه در آن خدا هيچ نقشى ندارد، بى فايده است و سرانجام انسان را به سياه چال پوچى مى اندازد.
    براى نجات از پوچ گرايى و رهايى از نااميدى بهترين راه اين است كه انسان با خدا ارتباط داشته باشد. اگر كسى خدا را فراموش كند خودِ واقعى اش را از ياد مى برد و از هويت راستينش دور مى شود.
    قرآن در آيه 19 سوره حَشر چنين مى گويد:
    (... نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ).
    "همانند كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند، پس خدا هم آنان را گرفتار خودفراموشى كرد و آنان خودشان را از يادبردند.
    آرى، كسى كه خدا را فراموش كند، در دام لذّت ها و شهوت ها غرق مى شود و هدف از آفرينش خود را فراموش مى كند و از رحمت خدا دور مى شود.

    * * *


    به سر بردن در جهانى كه از خدا تهى است، نتيجه اى جز نااميدى ندارد، فقط اعتقاد و باور به خداست كه مى تواند به زندگى انسان معنا و مفهوم بدهد.
    يك مسلمان كه به قرآن باور دارد، آفرينش جهان را امرى بيهوده نمى پندارد، او در همه رويدادهاى جهان، نظم و هماهنگى مى بيند، او جهان را هدفمند مى بيند.
    همه ذرّات جهان تسبيح گوى خدايند، پس انسان خود را با جهان غريبه و بيگانه احساس نمى كند. انسان در جهانى كر و گنگ قرار نگرفته است، بلكه او در جهانى است كه از شعور و آگاهى پر است، چنين انسانى ديگر از درون خود احساس تنهايى و غربت نمى كند و به سوى پوچى نمى رود.
    در آيه 191 سوره آل عمران از زبان مؤمنان آمده است:
    (رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا...).
    "خدايا! تو اين جهان را بيهوده نيافريدى...".
    آرى، قرآن به مؤمنان آموزش مى دهد تا درس يكتاپرستى را از نظام طبيعت بياموزند. خدا از كسانى كه دوستشان دارد، سخن مى گويد، به راستى آنان چه كسانى هستند؟
    آنان اهل فكر و انديشه اند، در آسمان ها و زمين، همچنين در گردش شب و روز نشانه هايى از قدرت خدا را مى يابند.
    آنان در همه حال خدا را ياد مى كنند و در آفرينش آسمان ها و زمين مى انديشند، آنان اين گونه با خدا سخن مى گويند و مناجات مى كنند: "بارخدايا ! تو جهان هستى را بيهوده، خلق نكردى، آفرينش اين جهان از روى حكمت بوده است تا دليلى براى قدرت و عظمت تو باشد. بارخدايا ! تو از هر عيب و نقصى به دور هستى، از تو مى خواهيم تا ما را از آتش جهنّم در امان بدارى".

    * * *


    به آسمان نگاه مى كنم، خورشيد را مى بينم:
    خورشيد بيش از 5 ميليارد سال قبل خلق شده است و در هر ثانيه، چهار ميليون تُن از وزن خود را به انرژى تبديل مى كند. با اين وجود خورشيد مى تواند بيش از 5 ميليارد سال ديگر نورافشانى كند.
    خورشيد، مركز منظومه شمسى است. خورشيد با تمامى منظومه شمسى، در كهكشان راه شيرى قرار دارد. 200 ميليون سال طول مى كشد تا خورشيد بتواند مدار خود را دور بزند، خورشيد تاكنون تقريباً 25 بار اين مسير را طى كرده است.
    در كهكشان راه شيرى بيش از 100 ميليارد ستاره وجود دارد. اين كهكشان با همه اين ستارگان در حال حركت در مدار خود است و هر ثانيه 300 كيلومتر از مدار خود را طى مى كند. قديمى ترين ستاره كهكشان راه شيرى بيش از 6 هزار ميليارد سال عمر دارد. در جهان ميليون ها كهكشان وجود دارد.
    در آسمان ستاره اى هست كه مى تواند هشت ميليارد خورشيد را درون خود جاى دهد. نام اين ستاره "وى. يو" مى باشد، در زمان قديم به آن "كلب اكبر" مى گفتند.
    اين ها گوشه اى از عظمت جهان است، وقت آن است كه اين سخن را تكرار كنم: "بارخدايا ! تو جهان هستى را بيهوده، خلق نكردى، آفرينش اين جهان از روى حكمت بوده است تا دليلى براى قدرت و عظمت تو باشد".

    * * *


    قرآن در آيه 24 سوره حشر چنين مى گويد:
    (يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ).
    "هر آنچه در زمين و آسمان ها مى باشد، تسبيح خدا را مى گويند".
    آرى، آسمان، زمين، ماه، خورشيد، درختان، كوه ها... همه خدا را حمد و ستايش مى نمايند، آنان از قوانين تو در آفرينش، فرمان بردارى مى كنند.
    هر موجودى به اندازه درجه وجودى خود، داراى شعور است و در دنياى خود و به زبان خود، خدا را ستايش مى كند و او را به پاكى مى ستايد، ولى من از درك حقيقت آن ناتوانم.
    موجوداتى مثل ماه و خورشيد و كوه و درخت، همسو با بهره وجودى خود، دركى از خدا دارند، البته درك آن ها با درك وجودى انسان، قابل مقايسه نيست، خدا انسان را با درك و آگاهى بالايى آفريد، امّا به موجودات ديگر به اندازه خودشان، بهره اى از درك و شعور داد.
    هر آنچه در جهان وجود دارد، مخلوق و آفريده خداست. مخلوق يعنى نقص و كمبود !
    همه موجودات مى فهمند كه كمبود دارند و به خدا نياز دارند، وقتى موجودى نقص هاى خود را مى فهمد، خدا را از آن نقص ها پاك مى داند. در واقع، او درك مى كند كمبود دارد و براى ادامه حياتش به خدا نياز دارد و خدا بى نياز است. اين معناى تسبيح اوست.
    وقتى موجودى، وجود خود را درك مى كند، مى فهمد كه خدا اين وجود را به او داده است، آن موجود درك مى كند كه وجودش از خدا سرچشمه گرفته است، اين معناى حمد اوست.
    وقتى من قرآن را باور داشته باشم، نگاه من به جهان عوض مى شود، همه ذرات جهان تسبيح گوى خدايند، پس من خود را با جهان، غريبه و بيگانه احساس نمى كنم.

    * * *


    يك مسلمان، زندگى را با باور به خدا معنا مى كند، او هرگز خود را در جهان رها شده نمى بيند، او بى هدف آفريده نشده است، او مى داند از كجا آمده است و به كجا مى رود. آرمان زندگى، سير به سوى خداست. او مى داند كه بايد چه كند و چه راهى را در پيش گيرد تا به هدف خود برسد.
    قرآن در آيه 156 سوره بقره، آرمان بزرگ انسان را بيان مى كند و از زبان مؤمنان چنين مى گويد:
    (إنّا لّله و إنّا إليه راجِعُون).
    "ما همه از آنِ خدا هستيم و به سوى او باز مى گرديم".
    آرى، اين هستىِ ما از خودِ ما نيست، خدا اين هستى را به ما داده است، مرگ ما هم به دست خداست، هر وقت كه خدا بخواهد روح ما را از اين دنياى خاكى به اوج آسمان ها مى برد. ما با مرگ تولّدى دوباره مى يابيم و از زندان دنيا آزاد مى شويم. به سوى مهربانى خدا پر مى كشيم و اوج مى گيريم.
    من بار ديگر اين جمله را تكرار مى كنم:
    إِنَّا لِلَّهِ:
    "ما از آنِ خداييم".
    امام سجّاد(عليه السلام) اين آيه را براى ما اين گونه معنا مى كند: "هستى ما، مالِ خدا است. ما از آنِ خدا هستيم".[14]
    خدا مالك همه جهان است، ما از خود هيچ نداريم، او ما را آفريده است و مالك ما مى باشد.
    وَ إِنَّـآ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ:
    "ما به سوى خدا بازمى گرديم".
    بايد دقت كنم: خدا مكان ندارد، او بالاتر از همه مكان ها مى باشد، او بود كه مكان را آفريد، پس "بازگشت به سوى تو" چه معنايى دارد؟
    روح از اين دنياى خاكى نيست، روح ما از دنياىِ غيب است. خدا روح ما را در آنجا آفريد و سپس ما را به اين دنيا آورد تا امتحانمان كند.
    وقتى كه مرگ فرا رسد، روح، از اين دنياى خاكى به اوج آسمان ها پر مى كشد. ما بار ديگر به سوى دنياىِ بالا مى رويم، به سوى دنياىِ معنا پرواز مى كنيم.
    آن دنيا، مقام والايى دارد و هيچ كجاى ديگر به شرافت آنجا نمى رسد، بازگشت به دنياىِ معنا، همانند بازگشت به سوى خداست !
    آرى ! خدا در بالاى آسمان ها و در عرش خود، مكان هاى مقدّسى را قرار داده است، وقتى روح ما به آن مكان ها پرواز كند و اوج گيرد، همانند اين است كه به سوى خدا آمده ايم.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۸: از كتاب به كجا آمدم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن