کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل پنج

      فصل پنج


    آيين هاى كه در هند رواج دارند، دنيا را بى ارزش و بى اهميت جلوه مى دهند و گوشه گيرى و كناره جويى را به پيروان خود ياد مى دهند. آنان با بدبينى به دنيا نگاه مى كنند و بر اين باورند اگر كسى به دنيا ارزش بدهد به سوى تباهى و فساد خواهد رفت.
    آنان راه سعادت را در بى توجهى به دنيا معرفى مى كنند. در بعضى از اين آيين ها برنامه رياضت هاى سخت پيشنهاد مى شود، هدف از اين رياضت ها، گريز و فرار از دنيا و دنياخواهى است. آنان از پيروان خود مى خواهند هرگز ازدواج نكنند.
    اين يك نوع نگاه به دنيا مى باشد. اسلام با اين نوع نگاه به شدت مخالف است.

    * * *


    در سوره اعراف آيه 32 چنين مى خوانم كه خدا به بندگانش نعمت هاى زيادى داده است و از آنان مى خواهد تا از آن خوراكى ها بخورند و از آشاميدنى ها بياشامند و زياده روى نكنند كه او كسانى كه اسراف مى كنند را دوست ندارد.
    عده اى خيال مى كردند كه اگر از نعمت هاى دنيا بهره نبرند، به خدا نزديك مى شوند، آنان غذاهاى خوب نمى خوردند، لباس زيبا به تن نمى كردند و به طور كلّى دنيا را ترك كرده بودند، آنان فكر مى كردند كه زندگى زاهدانه همين چيزى است كه آنان انتخاب كرده اند.
    خدا به پيامبر دستور مى داد تا به آنان چنين بگويد: "چه كسى زينت ها و نعمت هايى كه خدا براى بندگانش آفريده است را حرام كرده است؟". آرى، زهد واقعى اين است كه من از نعمت هاى دنيا استفاده كنم، امّا دل به دنيا نبندم، هنر اين است كه براى زندگى بهتر خود و ديگران تلاش كنم و ثروتى فراهم سازم ولى اسير دنيا و ثروت خود نشوم.

    * * *


    مجلس زنانه بود، همسر ابن مظعون كنار همسر پيامبر نشسته بود، همسر پيامبر نگاهى به او كرد، خيلى تعجّب كرد. به راستى چرا همسر ابن مظعون به خود رسيدگى نمى كند، مگر يك زن مسلمان، وظيفه ندارد خودش را براى شوهرش زينت كند؟ همسر پيامبر رو به او كرد و گفت:
    ــ چرا به خودت نمى رسى؟ چرا در وظيفه ات كوتاهى مى كنى؟
    ــ براى چه كسى آرايش كنم و به خود برسم؟
    ــ معلوم است، براى شوهرت.
    ــ چه حرف ها مى زنى ! شوهر من مدّتى است كه مرا ترك كرده است و به رهبانيّت رو آورده است. او مدّتى قبل قسم خورد كه هرگز رابطه جنسى نداشته باشد.
    ــ ابن مظعون چنين قسمى خورده است؟
    ــ آرى، او با دو دوست ديگرش تصميم گرفته اند تا از لذّت هاى حلال دنيا هم دورى كنند. يكى از آنان قسم خورده است كه هرگز شب ها نخوابد، ديگرى عهد كرده است تا آخر عمر، هر روز، روزه بگيرد، شوهر من تصميم گرفته است كه زندگى زناشويى را رها كند.
    ــ من اين ماجرا را به پيامبر خبر مى دهم.

    * * *


    خبر رسيد كه پيامبر از همه مسلمانان خواسته است تا به مسجد بيايند، وقتى همه در مسجد جمع شدند، او رو به مسلمانان كرد و چنين فرمود: "چرا عدّه اى از شما حلال خدا را بر خود حرام كرده اند؟ من پيامبر شما هستم، اين شيوه زندگى من است، هر كس از شيوه من پيروى نكند، از من نيست، من قسمتى از شب را مى خوابم، همه روزها را هم روزه نمى گيرم، زندگى زناشويى دارم. چه كسى به شما گفته است كه رهبانيّت پيشه كنيد و ترك دنيا نماييد، اين كارها در آيين و دين من نيست".
    همه به سخنان پيامبر گوش دادند، آن ها فهميدند كه اسلام، دينى است كه جمع بين دنيا و آخرت كرده است، مسلمان واقعى كسى است كه به اندازه نياز طبيعى خود به دنيا توجّه دارد و هرگز از آن غافل نمى شود.
    در آن هنگام خدا آيه 87 سوره مائده را بر پيامبر نازل كرد: "اى كسانى كه به من ايمان آورده ايد، آنچه من بر شما حلال كرده ام، بر خود حرام نكنيد، از اندازه و حدّى كه براى شما بيان كرده ام، تجاوز نكنيد كه من كسانى را كه از حدّ تجاوز كنند، دوست نمى دارم، از غذاهاى پاك و حلالى كه روزى شما كرده ام، بخوريد و از نافرمانى من پرهيز كنيد".[9]
    اينجا بود كه آن سه نفر تصميم گرفتند به زندگى عادى خود بازگردند. آنان مى خواستند تا با رهبانيت و ترك دنيا، رضايت خدا را كسب كنند، امّا فهميدند كه رضايت خدا در پيروى از شيوه اى است كه پيامبر بيان كرده است. اگر من بخواهم به سعادت و رستگارى و كمال برسم، بايد از شيوه زندگى پيامبر پيروى كنم.

    * * *


    ترك دنيا، ديدگاه كسانى است كه از آيين هاى هند پيروى مى كنند و اين ديدگاه در اسلام نهى شده است، يك مسلمان هرگز دنيا را بى ارزش و بى اهميت نمى داند.
    از طرف ديگر، عده زيادى دنيا را همه حقيقت مى دانند و بر اين باورند كه بعد از مرگ، نيست و نابود مى شوند براى همين به دنيا بيش از بيش اهميت مى دهند. آنان تا آنجا كه مى توانند از فرصت ها براى رسيدن به هوس ها و لذّت ها بهره مى گيرند و هدف انسان را كام جويى بيشتر در دنيا معرفى مى كنند. آنان انسان كامل را كسى مى دانند كه بيشتر و بهتر بتواند از دنيا لذّت ببرد. در زندگى آنان چيزى غير از هوس و لذّت به چشم نمى خورد.
    اكنون اين سؤال را مطرح مى كنم: اگر هدف از زندگى انسان اين است پس فرق او با حيوانات چيست؟ اگر كسى به استعدادهاى درونى خود توجّه كند، درمى يابد كه زندگى او بايد برتر از زندگى حيوانات باشد.

    * * *


    قرآن در سوره كهف آيه 45 براى زندگى دنيا مثالى مى زند:
    از آسمان باران نازل مى شود و گياهان زيبا رشد مى كنند و منظره اى زيبا به وجود مى آورند، هر كس به اين منظره نگاه كند، به آن دل مى بندد. مدّتى بعد، گياهان از بى آبى مى خشكند و باد آن ها را پراكنده مى كند.
    اين حقيقت زندگى دنيا است. مردم به زينت هاى دنيا دل مى بندند، امّا وقتى مرگ به سراغ آنان مى آيد، بايد از دنيا جدا شوند و دست خالى به سوى قبر بروند، روز قيامت هم نگاه مى كنند، همه ثروت خود را تباه شده مى بينند.
    زندگى دنيا ناپايدار است، انسان يك روز كودك است و روز ديگر جوان و پرنشاط، اما اين نشاط جوانى زياد به طول نمى كشد و پيرى فرا مى رسد و انسان به سوى پايان زندگى خود نزديك مى شود و سرانجام طوفان مرگ، رشته حيات او را در هم مى پيچد.

    * * *


    اساس دنيا بر "حركت" است، شب مى رود، روز مى آيد، بهار مى رود، پاييز مى رسد، كسى كه دل به بهار ببندد، با رسيدن پاييز، نااميد مى شود، اين دنيا ناآرام است. هيچ چيز در اين دنيا، ثابت نمى ماند، چرا من اسير بهار شوم؟! هركس اسير زيبايى بهار شد، با ديدن پاييز، حسرت مى خورد، اشك مى ريزد. خوشا به حال كسى كه راز "حركت" را فهميده است! بناى اين دنيا بر كوچ است، هيچ چيز ثابت نمى ماند.
    من فرياد بهار را شنيده ام، وقتى شكوفه هاى زيباى سفيد را بر تن درختان مى بينم، فريادشان را هم مى شنوم، فرياد آنان اين است: "پاييز در راه است!".
    من دنيا را اين گونه مى بينم، دنيا ارزش دل بستن ندارد، من حركت را مى بينم، اگر به بهار دل ببندم، پاييز، در حسرت سبزى بهار مى سوزم، امّا وقتى من بانگ كوچ را از شكوفه بشنوم، هرگز گرفتار حسرت نمى شوم.
    كسى كه دنيا را اين گونه بشناسد، ديگر در انتظار بهار نمى ماند، چون مى داند بهار هم جاودان نيست، هيچ چيز در دنيا، هميشگى نيست، اساس دنيا بر تغيير و حركت است، اين دنيا، دنياى كوچ است! زندگى، چيزى جز يك سفر نيست، بايد گذاشت و گذشت.

    * * *


    نگاه من به دنيا چگونه است؟ آيا دنيا را هدف مى دانم يا وسيله؟ اگر دنيا را هدف خود قرار دهم به پوچى مى رسم و فقط به فكر هوس ها و غريزه ها خواهم بود.
    قرآن در آيه 185 سوره آل عمران مى گويد: "زندگى دنيا چيزى جز كالايى فريبنده نيست و ارزشِ دل بستن ندارد".
    در سوره عنكبوت آيه 68 زندگى دنيا اين گونه معرفى شده است:
    ( مَا هَـذِهِ الْحَيَوةُ الدُّنْيَآ إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ).
    "اين زندگى دنيا چيزى جز سرگرمى و بازيچه نيست".[10]
    آرى، دنيا چيزى جز بازيچه اى فريبنده نيست، مردمى جمع مى شوند و به پندارهايى دل مى بندند، آنان همه سرمايه هاى وجودى خويش را صرف آن پندارها مى كنند و پس از مدّتى، همه مى ميرند و زير خاك پنهان مى شوند و همه چيز به دست فراموشى سپرده مى شود !

    * * *


    نگاه من به دنيا چگونه است؟ اگر دنيا را هدف خود قرار دهم به پوچى مى رسم، اما اگر دنيا را وسيله قرار بدهم به سعادت مى رسم. من بايد به زندگى از افقى بالاتر نگاه كنم و زندگى را در هوس ها و غريزه ها خلاصه نكنم. من بايد سير به سوى خدا را هدف خود قرار دهم و هر لحظه بكوشم به خدا نزديك تر شوم. اگر حركت انسان براى خدا و به سوى خدا باشد، زندگى معنا پيدا مى كند.
    اگر زندگى من اين گونه شد من به جلوه حقيقى زندگى رسيده ام، من دنيا را وسيله كمال خويش قرار داده ام، ديگر دنيا هدف من نيست. از دنيا بهره مى گيرم و تا زمان مرگ، هر لحظه براى آخرت، توشه برمى گيرم.
    قرآن در آيه 64 سوره عنكبوت چنين مى گويد:
    (وإِنَّ الدَّارَ الاَْخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ...).
    "فقط زندگى آخرت است كه زندگى واقعى است".
    آرى، اگر دنيا هدف من بشود، من ضرر كرده ام، زيرا به زندگىِ پست، دل خوش كرده ام ! وقتى در زندگى من، فقط عشق به دنيا باشد، اين يك زندگى پست و حقير است. وقتى كه مرگ به سراغم آيد، آن روز من بايد همه ثروت و دارايى خود را بگذارم و از اين دنيا بروم، آن وقت مى فهمم كه حقيقت دنيا، چيزى جز بازى نبوده است و فقط زندگى آخرت است كه زندگى واقعى است، زندگى آخرت، هرگز تمام شدنى نيست ! ابدى است.
    خوشا به حال كسى كه از اين دنيا، براى خود توشه ايمان و عمل صالح برگيرد، اين توشه هرگز نابود نمى شود، اين گنجى است پربها كه زندگى جاويد در بهشت را براى او به ارمغان مى آورد.
    قرآن همواره به من هشدار مى دهد كه مبادا زندگى اين دنيا را هدف خود قرار بدهم، اگر كسى زندگى مادى را آرمان خود قرار بدهد به بن بست و پوچى مى رسد ولى اگر من دنيا را وسيله اى براى فراهم كردن توشه آخرت بدانم، هرگز به پوچى و بدبينى نمى رسم.

    * * *


    اگر كسى دنيا را وسيله بداند و آرمان او، سير به سوى خدا باشد به حقيقت زندگى رسيده است، او به زندگى برتر و بالاتر دست يافته است. او در اين دنيا تلاش مى كند و براى خود توشه فراهم مى كند، به دنيا توجّه مى كند و از آن بهره مى گيرد، او دنيا را به حال خود رها نمى كند، بلكه از آن براى هدف خويش استفاده مى كند. او دنيا را مزرعه آخرت مى داند.
    در آيه 200 و 201 سوره بقره به اين مطالب اشاره شده است كه انسان ها در دعا كردن سه گروه هستند:
    گروه اوّل: كسانى كه فقط به فكر آخرت هستند و در دنيا گوشه گيرى و عبادت را انتخاب مى كنند.
    گروه دوم: افرادى كه فقط دنيا را مى خواهند و آخرت خود را فداى لذّت هاى اين دنيا مى كنند.
    گروه سوم: كسانى كه هم به فكر دنيا هستند و هم به فكر آخرت.
    قرآن، روش گروه اوّل و دوم را سرزنش مى كند و از مسلمانان مى خواهد جزء دسته سوم باشند و اين گونه دعا كنند: "بارخدايا ! در دنيا و آخرت به ما نيكى نما و در روز قيامت ما را از عذاب رهايى بخش".
    مسلمان واقعى كسى است كه دنيا را فراموش نمى كند، خير و بركت و ثروت حلال دنيا را طلب مى كند، امّا اين ها را وسيله اى براى تهيّه توشه سفر آخرت مى نمايد.
    بايد دعا كنيم كه خدا در دنيا به ما نور ايمان، خوش اخلاقى، بركت، ثروت، همسر با ايمان، فرزندان خوب و... عنايت كند، همه اين ها وسيله اى براى سعادت ما مى باشند، ما از خدا مى خواهيم كه در آخرت هم از نعمت هاى بى اندازه خود ما را بهره مند سازد.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۵: از كتاب به كجا آمدم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن