کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل هفده

      فصل هفده



    سخن آخر
    آقاى من! پدربزرگ برايم مى گفت كه در زمان قديم، طوفان هاى شن در اين منطقه غوغايى به پا مى كرد، هر بار كه ديوارهاى حرم تو در محاصره شن قرار مى گرفت، مردم مى آمدند و اين شن ها را كنار مى زدند.
    اين يك سنّت مجاوران تو بود، آنان نذر مى كردند كه شن ها را از پشتِ باروى حرم تو كنار بزنند تا اين حرم در آن ريگ ها، مدفون نشود. جمعه ها كه مى شد، آنان جمع مى شدند و "يا حيدر" مى گفتند و ريگ ها را كنار مى زدند!
    آنان كار خود را به خوبى انجام دادند، امروز هم نوبت من است، من بايد غبار غفلت را از باورها بزدايم تا اصل ارادت مردم به اهل بيت(عليهم السلام)كم رنگ نشود. بايد تلاش كنم تا اين قلم، هم باورهاى اصيل را مطرح كند و هم آن باورها را در نسل فردا بارور سازد.
    به پايان كتاب رسيده ام، ولى گويا من در آغازى دوباره ام، راهى بس طولانى در پيش دارم، همگان را فرا مى خوانم تا دست در دست هم بنهيم و باور به تو را بارورتر سازيم، تو نيازى به ابراز اين عشق ندارى، اين ما هستيم كه به دوست داشتن تو نيازمنديم.

    * * *


    مردم اين شهر، واژه "زيارت" را براى حرم تو استفاده مى كنند، آنان مى گويند: "ما به زيارت مى رويم". در فرهنگ آنان، واژه "زيارت" به حرم تو اختصاص دارد. وقتى اين كلمه را مى گوييم، همه به ياد حرم تو مى افتند.
    اين فرهنگى است كه از سال هاى دور به ما رسيده است، بايد اين فرهنگ را به نسل بعد منتقل كنيم. اى كاش از اوّل اين كتاب به جاى واژه "حرم محمّدهلال(عليه السلام)" همان واژه "زيارت" را به كار مى بردم!
    "زيارت" به معناى "ديدار" است. اين واژه چقدر پرمعناست. ما به ديدار تو مى آييم تا راهى به سوى خدا پيدا كنيم، اين واژه، اقيانوسى از معرفت است. اين واژه، بخشى از هويّت ماست. بايد آن را پاس بداريم.

    * * *


    از "آقا افتخار" در اين كتاب نام بردم، همان كسى كه گفت: "نگران هستم كه اگر در قيامت حضرت على(عليه السلام) به من بگويد كه تو براى فرزندم چه كرده اى، چه پاسخى خواهم داد؟".[41]
    "استاد محمّد" نام پدرِ جدّ من بود. او نزد آقاافتخار مى رود و از او مى خواهد تا براى او يك فاميلى انتخاب كند، آن زمان، قرار بود هر كسى، شناسنامه اى بگيرد. همه مى دانستند كه استادمحمّد، مسجد محله چهارسوق را بازسازى كرده است.
    آقاافتخار براى او اين فاميلى را انتخاب مى كند: "خُدّاميان". اين واژه معناى "خادم بودن" دارد، او با اين كار خود پيامى براى امروز من داشت. با نوشتن اين كتاب به آن هويّتى اصيل بازگشتم، من خادم تو هستم.

    * * *


    آقاى من! چقدر ايوان زيارت تو را دوست دارم، چه كسى باور مى كند كه آنجا بهشت من است، بوى بهار، وام دار آن ايوان است...
    چه كسى مى داند كه نوشتن اين كتاب، چيزى جز كرامت تو نبود. از لطف تو ممنونم، تو دستم را گرفتى و مرا به پايان يك آغاز رساندى. ايده نوشتن اين كتاب، يك آغازى بود از سال هاى دور. تو مرا مدد كردى تا به پايان آن برسم. اين پايان يك آغاز بود.
    دوستت دارم;
    آقاىِ عشق كوير!


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۷: از كتاب فرزند على نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن