کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل شش

      فصل شش


    پيامبر از بهشت عبور مى كند و به ملكوت أعلى مى رسد.
    او مى بيند كه فرشتگان در اينجا، دعائى را با هم زمزمه مى كنند !
    بار خدايا !
    حاجت ما را بر آورده كن !
    براى من خيلى جالب است كه بدانم حاجت اين فرشتگان چيست؟
    گوش كن !
    مى توانى دعاى آنها را بشنوى !
    بار خدايا، راهى براى ما قرار ده تا ما هم على(عليه السلام) را ببينيم.[68]
    آيا مى دانى در ملكوت، "لوح محفوظ" نگهدارى مى شود.
    در اين لوح، به دستور خداوند مطالب مهمى نوشته شده است.
    عده اى از فرشتگان، مسئول نگهدارى اين لوح هستند.
    آنان به پيامبر اين چنين مى گويند:
    اى پيامبر، ما در اين لوح اين جمله را خوانده ايم:
    "على از هر گونه خطايى، به دور است".[69]
    آنجا را نگاه كن !
    چه جمعيت بزرگى از فرشتگان جمع شده اند.
    چه خبر است !
    گويا مجلسى در اينجا بر پا شده است.
    چه كسى سخنران است؟
    يكى از فرشتگان، بر بالاى منبر نشسته و دارد سخن مى گويد.
    بيا برويم و ببينيم چه مى گويد.
    او مى گويد:
    صلوات و درود خدا بر على(عليه السلام) باد كه همه خوبى ها در او جمع شده است.[70]
    آرى، اينجا هم سخن از فضائل مولايمان على(عليه السلام) مى باشد.
    آيا سخن فرشتگان را مى شنوى كه چنين دعا مى كنند:
    بار خدايا
    تو را به حق على(عليه السلام) قسم مى دهيم
    و ما با محبت على(عليه السلام)، به تو تقرب مى جوييم.[71]
    و پيامبر به سوى"سِدْرَةُ الْمُنْتَهى" مى رود.
    آيا "سدره منتهى" را مى شناسى؟
    درخت بزرگى كه در ملكوت اعلى است و هزاران فرشته در اطراف آن هستند.
    اما چرا اين درخت را به اين نام مى خوانند؟
    چون اين درخت آخرين ايستگاه است !
    پيامبران و فرشتگان تا اينجا بيشتر نمى توانند جلو بيايند.[72]
    به اين درخت كه برسى، هر كس كه باشى بايد متوقف شوى !
    اينجا آخر خط است.
    جبرئيل خطاب به پيامبر نموده و عرضه مى دارد:
    اى محمد !
    اين صداى خداوند است كه مى گويد:
    "مهربانى من بر غضبم سبقت گرفته است".
    و اينجاست كه پيامبر عرضه مى دارد:
    بار خدايا، عفو و بخشش تو را مى طلبم.[73]
    اكنون ديگر موقع خداحافظى است !
    جبرئيل با پيامبر خداحافظى مى كند.
    جبرئيل از مكه تا اينجا همراه پيامبر آمده است ويك همسفر خوب براى پيامبر بوده است اما چرا رفيق نيمه راه مى شود؟
    پيامبر به او مى فرمايد:
    چرا همراه من نمى آيى؟
    جبرئيل عرضه مى دارد:
    اگر به اندازه سر سوزنى جلوتر بيايم، پرو بال من مى سوزد.[74]
    و جبرئيل كنار سدرة المنتهى منتظر پيامبر مى ماند تا او برگردد.
    و پيامبر به سفر خود ادامه مى دهد...
    اين كيست كه سخن مى گويد؟
    اين سدرة المنتهى است كه به اذن خدا به سخن آمده است و به پيامبر چنين مى گويد:
    تا به حال كسى از من عبور نكرده است.[75]
    او به نهرى از نور مى رسد كه هيچ كس تا به حال از اين نهر عبور نكرده است !.[76]
    اكنون او به هفتاد هزار حجاب (پرده هاى از نور) مى رسد كه از هر حجاب تا حجاب ديگر پانصد سال راه است !
    و پيامبر داخل اين حجاب ها مى شود.
    حجاب عزت، حجاب قدرت، حجاب كبرياء، حجاب نور،....
    آخرين حجاب، حجاب جلال است.[77]
    بر روى هر حجاب، اين جملات نقش بسته است:
    لا إِلهَ الاّ الله
    مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله
    عليُّ بن أبي طالب أميرُ المؤمنين[78]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۶: از كتاب قصه معراج نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن