کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل هشت

      فصل هشت


    يكى از ياران امام صادق(عليه السلام) مى گويد:
    وضع اقتصادى من بسيار خراب بود و بدتر از همه اين كه شرمنده زن و بچه خود شده بودم زيرا چند مدتى بود كه نتوانسته بودم براى آنها غذا و پوشاك مناسبى تهيه كنم.
    ديگر هيچ رفيق و آشنايى نبود كه از او پول قرض نگرفته باشم به قول معروف، در زندگى من، كارد به استخوان رسيده بود.
    البته من با فرماندار مدينه، يك آشنايى قبلى داشتم و براى همين به ذهنم رسيد كه خوب است بروم و شرح حال خود را براى او بگويم و از او كمكى بگيرم.
    ولى او دست نشانده حكومت طاغوت (بنى أميّه) بود و دستش به خون شيعيان و فرزندان حضرت زهرا(عليها السلام) آغشته بود.
    مدتى بود كه بر سر دو راهى گير كرده بودم و نمى دانستم چه بايد بكنم.
    آيا كار درستى بود كه من به نزد او بروم و از او تقاضاى كمك كنم؟
    اما وقتى امروز نگاهم به چهره زرد و رنگ پريده كودكانم افتاد، تصميم خود را گرفتم و به سوى فرماندارى مدينه حركت كردم.
    خدا كند كسى مرا در حال رفتن به داخل فرماندارى نبيند !
    حالا ديگر ديوارهاى فرماندارى مدينه را مى بينم، خوب است زود وارد فرماندارى شوم چون هر لحظه ممكن است يكى از آشنايان من از اينجا عبور كند و مرا ببيند كه نزد فرماندار مى روم.
    او كيست كه به سمت من مى آيد؟ نكند او مرا بشناسد؟
    واى، او پسر عموى امام صادق(عليه السلام) است ! او مرا مى شناسد و بارها مرا در خانه امام صادق(عليه السلام)ديده است.
    او اين وقت روز، اينجا چه مى كند؟
    حالا چه كنم، اگر سؤال كند كه اينجا چه مى كنى چه جوابى بدهم؟
    ولى هيچ چيز بهتر از راستگويى نيست !
    او جلو مى آيد و بعد از سلام، با من دست مى دهد.
    ـ كجا مى روى؟
    ـ داشتم به نزد فرماندار مى رفتم.
    ـ براى چه مى خواهى آنجا بروى؟
    ـ فقر و ندارى، تمام زندگى مرا گرفته است، براى تقاضاى كمك نزد او مى روم.
    ـ بدان كه اميد تو نا اميد خواهد شد زيرا به در خانه غير خدا مى روى، تو بايد به در خانه آن كسى بروى كه اميدت را نا اميد نمى كند و كرمش بيش از همه است، آيا مى خواهى حديثى را كه از امام صادق(عليه السلام) شنيده ام برايت بگويم؟
    ـ بله
    ـ يك روز كه خدمت آن حضرت بودم، ايشان فرمودند:
    خداوند به يكى از پيامبران خود اين چنين وحى كرد:
    من اميد هر كس را كه به غير من اميد داشته باشد نا اميد مى كنم.
    چگونه است كه بنده من در سختى ها به كسى ديگر اميد مى بندد؟
    مگر در خانه من به روى كسى كه مرا بخواند بسته است؟
    من آن خدايى هستم كه قبل از آنكه بندگانم مرا بخوانند به آنها كرم و مهربانى مى كنم، آيا اكنون كه مرا صدا مى زنند آنها را نا اميد مى كنم؟
    من كه اين حديث را شنيدم خيلى تحت تأثير آن واقع شدم و از او خواستم تا اين حديث را بار ديگر برايم تكرار كند.
    او هم قبول كرد و براى بار دوم اين حديث امام صادق(عليه السلام) را براى من نقل كرد و من با دقت تمام به حديث گوش فرا دادم.
    اين حديث آن قدر برايم شيرين بود كه براى بار سوم از او خواستم آن را برايم تكرار كند.
    من بعد از شنيدن اين سخن، با خود عهد كردم كه ديگر از مردم چيزى نخواهم و براى همين از رفتن به فرماندارى، صرف نظر كردم.
    مدتى نگذشت كه خداوند به وعده خود وفا كرد و از جايى كه باور نمى كردم پول زيادى به دستم رسيد و من از فقر نجات پيدا كردم.[11]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۸: از كتاب با من تماس بگيريد نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن