کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل چهار

      فصل چهار


    فقط هفت روز از شهادت پيامبر گذشته بود، كه مأموران خلافت به خانه حضرت فاطمه(عليها السلام) هجوم بردند، آنان به خانه اى حملهور شدند كه جبرئيل بدون اجازه وارد آنجا نمى شد.
    آرى، ابوبكر عدّه اى را مأمور كرد تا هيزم هاى زيادى در آنجا جمع كنند، عُمَر شعله آتشى در دست گرفت و فرياد برآورد: "اين خانه و اهل آن را در آتش بسوزانيد".[5]
    عُمَر جلوتر رفت، هيزم ها را آتش زد، آتش زبانه كشيد، حضرت فاطمه (عليها السلام)آمد تا درِ خانه را ببندد. عُمَر فرصت را غنيمت شمرد و با لگد به درِ خانه كوفت و آن را شكست، پس از آن همه هجوم آوردند...[6]
    اينجا بود كه حضرت فاطمه(عليها السلام) بين در و ديوار قرار گرفت، صداى او در شهر طنين انداخت: "بابا ! يا رسول الله ! ببين با دخترت چه مى كنند!".[7]
    اين چه ظلمى و ستمى بود كه آن مردم بر دختر پيامبر روا داشتند؟

    * * *


    چند روز از آن ماجرا گذشت، ابوبكر تصميم گرفت تا "فَدَك" را از حضرت فاطمه(عليها السلام) بگيرد، او عدّه اى را به فدك فرستاد تا كارگزار حضرت فاطمه(عليها السلام)را از آنجا بيرون كنند.
    خبر به حضرت فاطمه(عليها السلام) رسيد، او تصميم گرفت تا به مسجد برود و خطبه مهم خود را بيان كند. او چادر بر سر نهاد و با گروهى از زنان به سوى مسجد روانه شد و در آنجا خطبه خواند.[8]
    "ماجراى فَدَك" چيست؟ ارتباط آن با حضرت فاطمه(عليها السلام)چيست؟
    فدك، سرزمينى آباد و حاصلخيز بود، سرزمينى با چشمه هاى آب فراوان و نخلستان هاى زياد كه فاصله آن تا مدينه حدود 280 كيلومتر بود.
    در سال هفتم هجرى، يهوديانِ قلعه خيبر تصميم گرفتند تا به مدينه حمله كنند، پيامبر باخبر شد و با لشكر خود به خيبر حركت كرد و آنجا را محاصره كرد و با شجاعت و فداكارى حضرت على(عليه السلام)، قلعه خيبر گشوده شد و سپاه اسلام پيروز شد.
    گروهى ديگر از يهوديان، در فدك زندگى مى كردند، (فدك نزديك خيبر بود)، آنان با يهوديانِ خيبر براى دشمنى با اسلام هم پيمان شده بودند، ولى وقتى ديدند كه اهل خيبر شكست خوردند به فكر صلح افتادند و فرستاده اى را با اين پيام فرستادند: "اى محمّد! ما آماده ايم تا نيمى از فدك را به شما بدهيم و فرمانروايى شما را قبول كنيم". پيامبر اين پيشنهاد را قبول كرد.
    پيمان نامه صلح نوشته شد و سرزمين فدك بدون هيچ گونه جنگ و لشكركشى تسليم شد، اينجا بود كه جبرئيل نازل شد و آيه ششم سوره "حَشْر" را براى پيامبر آورد: "آن غنائمى كه در به دست آوردن آن، لشكركشى نكرده ايد، مالِ پيامبر است".
    اين گونه بود كه خدا فدك را به پيامبر بخشيد. پيامبر شخصى را در فدك به عنوان كارگزار خود معيّن كرد و سپس به مدينه بازگشت.
    مدّتى گذشت، خدا آيه 26 سوره "إسراء" نازل را كرد: "حقّ خويشان خود را ادا كن!"، خدا اين گونه از پيامبر خواست تا فدك را به حضرت فاطمه(عليها السلام)ببخشد. پيامبر هم سخن خدا را اطاعت كرد.[9]
    اينجا بود كه حضرت فاطمه(عليها السلام) فدك را تحويل گرفت، از سال هفتم تا سال يازدهم، كارگزار او در آنجا بود، او هر سال، درآمد فدك را بين فقرا تقسيم مى كرد.
    وقتى ابوبكر حكومت را در دست گرفت به اين نتيجه رسيد كه بايد فدك را از حضرت فاطمه(عليها السلام)بگيرد، زيرا او مى دانست كه مردم بنده دنيا هستند، اگر حضرت فاطمه(عليها السلام)درآمد فدك را بين فقرا تقسيم كند، فقرا به اهل بيت(عليهم السلام)علاقمند خواهند ماند.
    ابوبكر عدّه اى را به فدك فرستاد و آنان كارگزار حضرت فاطمه (عليها السلام)را از آنجا بيرون كردند، وقتى خبر به حضرت فاطمه(عليها السلام) رسيد، تصميم گرفت به مسجد بيايد و در حضور مردم خطبه بخواند.
    وقتى فدك غصب شد، حضرت فاطمه(عليها السلام) فرصت را غنيمت شمرد تا روشنگرى نمايد، سخنان او، فرياد حق طلبى و حق خواهى بود، او به ميدان آمد تا سلطه طاغوت را در هم بشكند، او با سخنان خود به همه تاريخ روشنايى بخشيد و چراغى برافروخت تا راه رستگارى گم نشود.

    * * *


    تقريباً در روز هجدهم ربيع الأول حضرت فاطمه(عليها السلام) به مسجد رفت و خطبه فدكيّه خود را در حضور مردم بيان كرد. از خطبه فدكيّه، بيست روز گذشت (يعنى از شهادت پيامبر، چهل روز گذشت)، اينجا بود كه حضرت فاطمه(عليها السلام)صلاح ديد يك بار ديگر نزد ابوبكر برود و از او بخواهد كه فدك را به او پس بدهد. از اين ماجرا به عنوان "ماجراى قباله فدك" ياد مى شود.
    پس ما دو ماجرا در اين موضوع داريم:
    الف. خطبه فدكيّه
    ب. ماجراى قباله فدك
    دقّت كنيد: زمان خطبه فدكيّه 20 روز بعد از شهادت پيامبر بوده است، ولى ماجراى قباله فدك تقريباً چهل روز بعد از شهادت پيامبر بوده است. (بين خطبه فدكيّه و ماجراى قباله فدك تقريباً 20 روز فاصله است).
    در ماجراى قباله فدك، ابوبكر از حضرت فاطمه(عليها السلام) مى خواهد شاهد بياورد. حضرت فاطمه(عليها السلام)به سراغ خانمى به نام "اُمّ اَيْمَن" مى رود و او به عنوان شاهد شهادت مى دهد كه پيامبر فدك را به حضرت فاطمه(عليها السلام)عطا كرده بود.
    ابوبكر چاره اى نمى بيند،نوشته اى را به حضرت فاطمه(عليها السلام) مى دهد، در آن نوشته آمده است كه فدك از آنِ حضرت فاطمه(عليها السلام) است، آن نوشته به "قباله فدك" مشهور شده است.
    حضرت فاطمه(عليها السلام) از مسجد بيرون مى آيد، خبر به گوش عُمَر مى رسد، او با عجله مى آيد و در ميان كوچه به حضرت فاطمه(عليها السلام)مى رسد و از او مى خواهد تا قباله فدك را بدهد ولى او خوددارى مى كند، اينجاست كه عُمَر به حضرت فاطمه(عليها السلام)لگد مى زند و ... .[10]
    اين حادثه تقريباً در روز هشتم ماه ربيع الثانى روى داده است، البته در يك نقل آمده است كه حضرت محسن(عليه السلام)نيز در اين حادثه سقط شده است.
    ولى شواهد تاريخى متعددى از سقط شدن حضرت محسن(عليه السلام) در روز هجوم اصلى به خانه حضرت فاطمه(عليها السلام)حكايت دارد و گفتيم حادثه هجوم در هفته اوّل ربيع الأول روى داده است.
    يكى از دوستانم در اين بحث، احتمالى داده اند، من آن احتمال را در اينجا ذكر مى كنم: وقتى جنين در رحم جان مى دهد، مدّتى طول مى كشد تا آن جنين از بدن مادر خارج شود، خصوصاً در زمان قديم كه امكانات امروزى پزشكى وجود نداشت. احتمال دارد كه حضرت محسن(عليه السلام)در روز پنجم ربيع الأول در اثر آن ضربه ها به قتل رسيده باشد ولى خارج شدن او از بدن، بعد از ماجراى قباله فدك باشد. (ماجراى قباله فدك در روز هشتم ربيع الثانى بوده است).
    اين سخن، يك احتمال است و بر اساس آن مى توان بين دو نقل تاريخى، جمع نمود. به هر حال، شهادت حضرت محسن(عليه السلام) در همان حادثه هجوم (روز پنجم ربيع الأول) روى داده است.

    * * *


    چرا عُمَر اين قدر به "فدك" حسّاس بود؟ چرا او اصرار داشت كه نوشته ابوبكر را پاره كند؟
    علّت روشن است، اگر حضرت فاطمه(عليها السلام) موفّق مى شد فدك را پس بگيرد، مردم مى فهميدند كه حق با اوست و اين يك پيروزى بزرگ بود، ولى حضرت فاطمه(عليها السلام)كسى نبود كه آرام بنشيند و به اين قانع شود، وقتى فردا فرا مى رسيد او بار ديگر، نزد ابوبكر مى آمد و به او مى گفت: "تو اين مقام خلافت را غصب كرده اى؟ حضرت على(عليه السلام) خليفه پيامبر است و تو بايد اين حكومت را به او واگذار كنى".
    ابوبكر خيال مى كرد كه ماجراى فدك، هدف حضرت فاطمه(عليها السلام)است، ابوبكر تصور مى كرد كه حضرت فاطمه(عليها السلام) آمده است تا ثروت خويش را پس بگيرد، براى همين آن نوشته را نوشت و به او داد، ولى عُمَر مى دانست كه بعد از فدك، نوبت به حكومت مى رسد، اگر امروز حضرت فاطمه(عليها السلام)فدك را بگيرد، فردا هم مى آيد و حكومت را از آنان مى گيرد، هدف اصلى حضرت فاطمه(عليها السلام)اين بود كه حجّت خدا را به رأس جامعه بازگرداند و حكومت طاغوت را از بين ببرد.

    * * *


    در ماجراى قباله فدك، عُمَر به حضرت فاطمه(عليها السلام) لگد زد.
    متن اين ماجرا چنين است:
    فَرَفَسَها برجلِهِ.
    پس عُمَر با پاى خود به او لگد زد.
    در اين گزارش از واژه "رَكَلَ" استفاده نشده است، "رَكَلَ" دقيقاً به معناى "لگد" است، ولى واژه "رَفَسَ" معناى بيشترى دارد. در زبان عربى مى گويند: "رَفَسَ الطعامَ: غذا را كوبيد و آن را له كرد".
    وقتى مى خواهند غذايى را بكوبند، به آن، يك ضربه نمى زنند، گوشتى كه در غذا است بايد بارها كوبيده شود و ضربه ببيند تا له شود.
    از طرف ديگر به ضربه اى كه كسى بر سينه ديگرى مى زند، "رَفَسَ" مى گويند.[11]
    به هر حال از عبارت "فَرَفَسَها برجلِهِ" چنين برداشت مى شود: آن شخص ابتدا به حضرت فاطمه(عليها السلام) لگد مى زند و آن حضرت بر روى زمين مى افتد، پس آن شخص فرصت را غنمت مى شمارد و با لگد به سينه و پهلوى حضرت فاطمه(عليها السلام)، ضربه هاى متعدد و محكم مى زند تا آنجا كه استخوان دنده ها آن حضرت به سختى شكسته مى شود.
    آرى، در ماجراى هجوم به خانه (كه هفته اوّل ربيع الاول روى داد) حضرت فاطمه(عليها السلام)در اثر قرار گرفتن بين در و ديوار آسيب ديد، در ماجراى قباله فدك، آن صدمه ها دوچندان شد.
    حضرت فاطمه(عليها السلام) بيمار بود، ولى باز هم از حضرت على(عليه السلام)دفاع مى كرد، او نزد ابوبكر آمد و از او قباله فدك را گرفت، اينجا بود كه عُمَر تصميم گرفت تا كار را يكسره كند، در آن روز كوچه خلوت بود، كسى در آنجا نبود.
    لگدهاى محكم... خدا مى داند كه آن روز در كوچه بر حضرت فاطمه(عليها السلام)چه گذشت...
    پس از اين حادثه، حضرت فاطمه(عليها السلام) دست به ديوار گرفت و با زحمت بسيار خود را به خانه رساند (چه بسا خبر به زنان بنى هاشم رسيده باشد و آنان كمك آن حضرت آمده باشند چون كسى كه استخوان هاى سينه اش شكسته است هرگونه حركت برايش بسيار سخت و دردآور است).
    وقتى حضرت فاطمه(عليها السلام) به خانه رسيد در بستر افتاد و ديگر نتوانست از خانه خارج شود، اين دقيقاً همان چيزى بود كه عُمَر به دنبال آن بود. او با آن ظلم خود، حضرت فاطمه(عليها السلام) را زمين گير كرد تا نتواند از خانه خارج شود. آن گزارش هاى تاريخى كه مى گويد حضرت فاطمه(عليها السلام) همواره در بستر بود، به بعد از اين حادثه، اشاره دارد.[12]
    آيا حضرت فاطمه(عليها السلام) دست از مبارزه با طاغوت كشيد؟ او ديگر توان نداشت راه برود، نمى توانست از خانه بيرون بيايد، بيشتر مردم جرأت نداشتند به خانه او بيايند زيرا از حكومت مى ترسيدند، ولى حضرت فاطمه(عليها السلام) با گريه هاى خود از حقّ و حقيقت دفاع كرد و لرزه بر اندام آن حكومت نفاق انداخت.
    پيامبر گفته بود: "دخترم، حضرت فاطمه پاره تن من است، هر كس او را بيازارد مرا آزرده است".[13]
    مردم اين سخن پيامبر را به ياد داشتند، گريه هاى حضرت فاطمه(عليها السلام)همه آنان را به فكر فرو مى برد، چرا تنها يادگار پيامبر اين گونه اشك مى ريزد، آرى، حضرت فاطمه(عليها السلام) با گريه خود حقّ را يارى كرد، حضرت فاطمه(عليها السلام) تا زنده بود دست از يارى امام زمان خود برنداشت.

    * * *


    توجّه به ماجراى قباله فدك مى تواند اشكالات زيادى را جوابگو باشد. من در اينجا به برخى از آن اشكالات (كه بعضى ها مطرح مى كنند) اشاره مى كنم:
    1 - حضرت فاطمه(عليها السلام) چگونه مى توانست به زيارت عمويش حمزه در قبرستان احد برود؟
    2 - حضرت فاطمه(عليها السلام) چگونه توانست به مسجد برود و خطبه بخواند؟
    3 - حضرت فاطمه(عليها السلام) چگونه به بيت الأحزان مى رفت و در آنجا گريه مى كرد؟[14]
    برخى افراد با طرح اين سؤالات تلاش مى كنند به اين نتيجه برسند كه ماجراى هجوم در روزهاى اوّل ماه ربيع الأول نبوده است، ولى پاسخ اين سؤالات روشن است: اصل بيمارى حضرت فاطمه(عليها السلام) و سقط حضرت محسن(عليه السلام)در ماجراى هجوم به خانه (در هفته اوّل ربيع الأول) اتفاق افتاد، ولى آنچه از آن به عنوان تشديد بيمارى و بسترى حضرت فاطمه(عليها السلام) ياد مى شود در حادثه قباله فدك (و در روزهاى آخر ماه ربيع الثانى) روى داده است.
    تأكيد مى كنم حضرت فاطمه(عليها السلام) قبل از حادثه "قباله فدك" بيمار بود، اصل اين بيمارى به خاطر حادثه جانگداز هجوم به خانه بود، ولى به هر حال، او هنوز توانايى براى بيرون آمدن از خانه را داشت. هر چند راه رفتن براى او سخت بود، ولى هر طور بود از خانه خارج مى شد، گاهى به بيت الأحزان (خانه غم ها كه در قبرستان بقيع قرار داشت) مى رفت، گاهى هم به زيارت عمويش حمزه در قبرستان احد مى رفت و...
    در ماجراى "قباله فدك"، عُمَر بار ديگر حضرت فاطمه(عليها السلام) را زد، او به قصد اين كه ديگر حضرت فاطمه(عليها السلام) را زمين گير كند، اين كار را انجام داد.

    * * *


    حديثى از امام باقر(عليه السلام)نقل شده است، آن حديث مى گويد: "بيمارى حضرت فاطمه(عليها السلام) 50 شب بعد از شهادت پيامبر آغاز شده است".[15]
    بعضى ها خواسته اند از اين روايت استفاده كنند كه حادثه هجوم 50 روز بعد از شهادت پيامبر روى داده است، در صورتى كه اين حديث به "آغاز شدّت بيمارى" حمل مى شود، ظلم عُمر به حضرت فاطمه(عليها السلام)در ماجراى قباله فدك باعث شد تا زمين گير شدن دختر پيامبر آغاز شود.

    * * *


    لازم به ذكر است كه در روايت ديگرى چنين آمده است: "پس حضرت فاطمه(عليها السلام)مريض شد و بيمارى او چهل شب طول كشيد".[16]
    عدّه اى خواسته اند از اين روايت چنين استفاده كنند: "حضرت فاطمه(عليها السلام)بعد از پيامبر 75 يا 95 روز زنده بود، در اينجا بيمارى او چهل شب بيان شده است، پس ماجراى هجوم 35 يا 55 روز بعد از شهادت پيامبر بوده است".
    در جواب اين سخن چنين مى گوييم: ادّله متعددى دلالت مى كند كه هجوم به خانه حضرت فاطمه(عليها السلام) در هفته اوّل ربيع الأول بوده است، از طرف ديگر ماجراى قباله فدك تقريباً در روز چهلم بعد از شهادت پيامبر روى داده است. اين روايت هم آغاز شدت بيمارى حضرت فاطمه(عليها السلام) را گزارش مى كند.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۴: از كتاب روز هجوم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن