کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل پنج

      فصل پنج


    مولاى من! آقاى من!
    اكنون مى خواهم اعتقادات خود را برايت بيان كنم، من باورهاى خود را نزد تو امانت مى گذارم.
    اشهد ان لا اله الا الله. خدايى جز الله نيست.
    من تو را گواه مى گيرم كه به خداى يگانه ايمان دارم. من خداپرست هستم و از همه بت ها بيزارم.
    هر لحظه بتى مى خواهد دل مرا را از آنِ خود كند، دل من بايد حرم خدا باشد. من همه بت ها را از وجود خود بيرون مى كنم و فقط خداى يگانه را مى پرستم.
    وقتى مى گويم: "لا اله إلاّ الله"، در واقع همه بت ها را از دل خود بيرون مى كنم. من فقط خداى يگانه را مى پرستم.
    خدايى را ستايش مى كنم كه بى نياز است. او كه از چيز ديگرى وجود نيافته و وجودش از خودش است.
    هيچ كس نمى تواند چگونگى او را بفهمد و آن را بيان كند، در عظمت و بزرگى او، همه انديشه ها حيران هستند.
    او نه مى زايد و از كسى هم زاده نشده است. او همسر و فرزند و شريكى ندارد. او زنده اى است كه هرگز نمى ميرد، توانايى است كه هرگز ناتوان نمى گردد، قدرتمندى است كه هرگز شكست نمى خورد، بردبارى است كه عجله نمى كند، او هرگز نابود نمى شود و پايان نمى پذيرد.
    خداى من هرگز نيازمند نمى شود، عزيزى است كه هرگز ذليل و خوار نمى شود، دانايى است كه هرگز نادان نمى گردد.
    او عادل است و هرگز ستم نمى كند، او به بندگان خود عطا و بخشش مى كند و هرگز بخل نمىورزد.
    او همه جا هست و لحظه اى از بندگان خود بى خبر نيست. هر چه در جهان هستى هست آفريده اوست و فقط اوست كه آفريده نشده است.
    فقط اوست كه آغازى و پايانى ندارد. قبل از او هيچ آفريده اى نبود و بعد از او نيز هيچ آفريده اى نيست.[44]
    خداى من هرگز از آفريده هاى خود دور نيست، تا من سؤال كنم كه او كجاست.
    فقط اوست كه گذر زمان، او را دگرگون نمى كند، او بزرگوارى و ستايش را از آن خود نمود و در بزرگى و عظمت بى همتاست.[45]
    ? ? ?
    من حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله) را پيامبر خدا مى دانم:
    اَشْهَدُ اَنّ محمّداً رَسُولُ الله.
    شهادت مى دهم كه محمّد، بنده خدا و فرستاده اوست. همه زيبايى ها و خوبى ها در وجود خود جاى داده است، او پيامبر مهربانى ها مى باشد، او نور خدا در آسمان ها و زمين است.
    من شهادت مى دهم كه خدا، محمّد و على و فاطمه و فرزندان معصوم آنان را بيش از همه دوست دارد.
    آرى! خدا مقامى بس بزرگ به آنان داده است، جايگاه آنان از جايگاه همه فرشتگان و مقرّبان بالاتر است.
    خدا مقام و جايگاه آنان را براى ديگران بيان كرده است و همه زيبايى ها و خوبى هاى آن ها را به همه خبر داده است، اين پيام خدا براى همه است:
    اى فرشتگان من! اى پيامبران من! اى بندگان من! با همه شما هستم، بدانيد كه من محمّد و آل محمّد را برترى دادم، مقام آن ها از همه و همه بالاتر و والاتر است.
    آرى، خدا آنان را به بزمِ مخصوص خود راه داده است، و كس ديگرى را به آنجا راه نيست، هيچ كس نبايد آرزوى رسيدن به آن جايگاه را بنمايد كه اين يك آرزوى دست نايافتنى است.[46]
    من به امامت دوازده امام اعتقاد دارم، نه كمتر نه بيشتر. امامان من فقط دوازده نفر هستند كه نام آنان چنين است:
    امام على، امام حسن، امام حسين، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام كاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادى، امام حسن عسكرى، امام مهدى(عليهم السلام).
    اين دوازده نفر، رهبرانى هستند كه خدا آنان را به عنوان حجّت خود انتخاب نموده است. آنان از همه لغزش ها و زشتى ها و پليدى ها به دور هستند، خدا به آنان مقام عصمت را داده است، همه آن ها معصوم هستند و هرگز فكر گناه هم به ذهن خود راه نمى دهند.[47]
    ? ? ?
    مهدى جان! من تو را امام زمان خود مى دانم و اعتقاد دارم كه تو حجّت خدا هستى. خدا راه سعادت را براى مردم روشن نمود، به آنان دستور داد تا ولايت تو را قبول كنند و از تو پيروى كنند، هر كس از تو اطاعت كند، اهل بهشت خواهد بود و هر كس با تو دشمنى كند، غضب خدا در انتظار او خواهد بود.[48]
    ? ? ?
    من بار ديگر بر محمّد و آل محمّد، صلوات و درود مى فرستم، و خطاب به شما چنين مى گويم:
    اى سروران من! شما اوّلين آفريده خدا هستيد، خدا آفرينش را با شما آغاز نمود، خدا همه خوبى ها، همه زيبايى ها، همه كمالات را با شما آغاز نمود. شما سبب خلقت جهان هستيد، اگر شما نبوديد، خدا آسمان ها و زمين و فرشتگان و جهان را خلق نمى كرد.[49]
    شما واسطه فيض خدا هستيد، وقتى خدا مى خواهد به بندگان خود خير و رحمتى بدهد، ابتدا آن را به وجود شما نازل مى كند و بعد به واسطه شما آن خير به ديگران مى رسد.
    شما همه كاره جهان هستيد، در جهان هستى، حرف اوّل و آخر را شما مى زنيد، خدا شما را محور قرار داده است، از اوّل هستى شما بوده ايد و تا آخر هم شما خواهيد بود.
    هر كس كه با خدا كار دارد بايد به درِ خانه شما بيايد، به اذن خدا، شما هميشه و همواره، همه كاره جهان هستى مى باشيد.
    به واسطه شما خدا رحمت خود را بر بندگانش نازل مى كند و بلاها را از آنان دور مى كند، شما ستون جهان هستى هستيد، اگر شما نباشيد، زمين و زمان در هم مى پيچد.
    من به "رجعت" شما باور دارم، اعتقاد دارم كه شما قبل از قيامت، به دنيا باز مى گرديد و در اين دنيا حكومت مى كنيد.
    "رجعت"، همان زنده شدن دوباره شما مى باشد، آرى! خدا شما را (قبل از برپا شدن قيامت) زنده خواهد نمود تا بر اين دنيا حكومت كنيد، آرى! باور داشتن به رجعت، نشانه شيعه واقعى بودن است.[50]
    من مى دانم كه قرآن هم از رجعت سخن گفته است. من بارها و بارها اين آيه قرآن را خوانده ام:
    (أَو كَالَّذِى مَرَّ عَلَى قَريَة وَهِىَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا...فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَام ثُمَّ بَعَثَهُ...).[51]
    قرآن، داستان عُزَير (يكى از پيامبران) را برايم بيان مى كند، او از شهرى عبور كرد كه استخوان هاى مردگان زيادى در آنجا افتاده بود. آن، شهر ويران شده بود.
    او مدّتى به آن استخوان ها و جمجمه ها نگاه كرد و با خود گفت: در روز قيامت، خدا چگونه اين مردگان را زنده خواهد نمود؟
    در اين هنگام، خدا به عزرائيل دستور داد تا جان او را بگيرد، مرگ عُزَير فرا رسيد. صد سال گذشت. خدا بعد از صد سال، دوباره او را زنده كرد، او به سوى شهر خود حركت كرد، وقتى به شهر خود رسيد ديد همه چيز تغيير كرده است، آرى!صد سال گذشته بود، همسر او از دنيا رفته بود و...
    آرى! رجعت، همان زنده شدن بعد از مرگ است و قرآن از رجعت و زنده شدن دوباره عُزَير سخن گفته است.
    خدايى كه من او را مى پرستم به هر كارى تواناست، او وعده داده كه بار ديگر شما را به اين دنيا باز گرداند و شما در اين دنيا حكومت كنيد و خدا به وعده هاى خود عمل مى كند.[52]
    من مى دانم كه در روزگار رجعت شرايط عوض خواهد شد، اگر كسى قبل از رجعت كافر باشد، ايمان او در روزگار رجعت قبول نخواهد شد، زيرا در آن هنگام پرده ها كنار مى رود و آيات خدا آشكار مى شود، انسان ها تا قبل از فرا رسيدن روزگار رجعت، فرصت دارند كه حق و حقيقت را انتخاب نمايند.
    ? ? ?
    مهدى جان! من در اينجا مى خواهم باورهاى خود را بر زبان بياورم، آنچه را كه به آن اعتقاد دارم بيان كنم:
    من باور دارم كه مرگ حق است و دير يا زود از اين دنيا سفر خواهم نمود، آرى! دنيا منزلگاهى است كه بايد از آن عبور كرد، خوشا به حال كسى كه به اين دنيا دل نبندد.
    من به ياد مرگ مى افتم، آن روز كه مرا در قبر بنهند و خاك بر روى من بريزند، آن روز تنهاى تنها خواهم شد!
    افسوس كه من اين صدا را نمى شنوم: "من خانه تنهايى هستم، من خانه تاريكى هستم".
    اين صداى قبر من است كه هر روز در فضا طنين مى اندازد و من آن را نمى شنوم![53]
    آيا من براى تاريكى قبر فكرى كرده ام؟ سفرى در پيش رو دارم كه دير يا زود فرا مى رسد، بايد براى خود زاد و توشه اى آماده كنم، آن لحظه اى كه همه، مرا تنها مى گذارند. همه دوستان و آشنايان، بعد از اين كه مرا به خاك سپردند به منزل خود باز مى گردند و من مى مانم و يك دنيا تنهايى و تاريكى !
    من به سؤال و جواب در قبر اعتقاد دارم. آن موقعى كه دو فرشته نزد من آيند، از من در مورد خدا و دين من سؤال كنند: خداى تو كيست؟ پيامبر تو كيست؟ امام تو كيست؟
    در آن لحظه هاى تنهايى چه خواهم كرد؟
    من شنيده ام كه اگر كسى اهل ايمان باشد، در آن لحظه ها هيچ غمى به دل ندارد.
    وقتى مؤمن را داخل قبر گذاشتند و قبر او را با خاك پوشاندند، ناگهان قبر او شكافته مى شود. درى آشكار مى شود و مؤمن نگاهش به آن در خيره مى ماند. قبر تاريكِ تاريك است، امّا نورى از آن در به سوى قبر مى آيد و تمام قبر را روشن مى كند .
    اين نور، نور چهره زيباى پيامبر مى باشد، بوى خوشى به مشام مؤمن مى رسد، آرى! اين بوى خوش پيامبر است.[54]
    اين پيامبر است كه دوستان خود را در سخت ترين لحظه ها تنها نمى گذارد.
    ? ? ?
    مهدى جان! من باور دارم كه بعد از مرگ زنده خواهم شد، من به روز قيامت ايمان دارم، روزى كه همه زنده شوند و سر از قبر بردارند.
    من چه مى دانم كه روز قيامت چه روزى است؟ روزى كه ترس همه را فراگيرد، هر كسى به فكر خودش باشد، مادر از فرزند خود فرار كند، دوستان همه يكديگر را فراموش كنند، روزى كه تشنگى بيداد كند، آتش جهنّم زبانه كشد...
    همه براى حسابرسى فراخوانده شوند، آن روز همه به پرونده هاى كردار خود نگاه مى كنند، مى بينند كه همه كارهاى خوب و بد آن ها با دقّت ثبت شده است.
    آن روز، روز حسابرسى است. گروهى كه اهل خوبى ها و زيبايى ها بوده اند، به سوى بهشت حركت مى كنند، كسانى هم كه در دنيا چيزى جز پليدى و سياهى براى خود اندوخته نكرده اند، در عذاب گرفتار مى شوند.
    ? ? ?
    من به "پل صراط" ايمان دارم، روز قيامت، پلى بر روى جهنّم كشيده مى شود كه به آن "صراط" مى گويند، همه بايد از آن عبور كنند، اهل ايمان به راحتى و با سلامت از صراط عبور مى كنند و بعد از آن به مهمانى بزرگ خدا مى روند، آن ها به بهشت جاودان وارد مى شوند.
    ولى اهل كفر و معصيت نمى توانند از صراط عبور كنند، آنان در آتش عذاب گرفتار مى شوند، آنان در آتش سقوط مى كنند.
    در روز قيامت، از "حقّ النّاس" سؤال مى كنند، اين سؤال در "مِرصاد" خواهد بود، مِرصاد، قسمتى از پل صراط است، در آنجا از "حقّ النّاس" مى پرسند، هر كس كه به ديگرى ظلم كرده باشد و حقّ او را گرفته باشد، بايد آنجا جواب بدهد.
    اگر امروز حق كسى را پايمال كنم، اگر به آبروى كسى صدمه بزنم، اگر ظلمى به ديگرى بنمايم، بايد بدانم كه در روز قيامت بايد جواب بدهم. خدا از "حقّ النّاس" نمى گذرد، بايد من در آنجا صاحب حق را راضى كنم![55]
    آرى! من به بهشت و جهنّم ايمان دارم، مى دانم كه اگر درستكار باشم، سرانجام من بهشت خواهد بود و اگر راه خطا بروم و معصيت و گناه خدا را بنمايم، جهنّم در انتظار من است.
    بهشت و جهنّم، حقيقت دارد، من اميد دارم كه عاقبت من ختم به خير شود، اهل بهشت باشم، من از جهنّم هراس دارم، من از عذاب جهنّم به خدا پناه مى برم!
    ? ? ?
    مهدى جان! خوب مى دانم، اگر من بخواهم از عذاب خدا نجات پيدا كنم، بايد ولايت تو را قبول كنم، ولايت تو، محورِ سعادت است و رستگارى.
    هر كس به بهشت وارد مى شود، به خاطر محبّت شماست، رضاى شما، رضاى خداست، اگر كسى بتواند شما را راضى و خشنود سازد، خدا را راضى ساخته است.
    كسى كه بفهمد حق با شماست، بداند كه خدا ولايت شما را بر او واجب كرده است، امّا از قبول ولايت شما سرباز زند، جايگاهش آتش دوزخ خواهد بود.
    آرى! كسانى كه با شما دشمنى مى كنند و با اين كه مى دانند حق با شماست، امّا آن را انكار مى كنند، آنان به آتش گرفتار خواهند شد، امّا حساب كسانى كه از شما هيچ نمى دانند و جاهل هستند و اصلاً حق به آن ها نرسيده است، جداست.
    ? ? ?
    مولاى من! من اعتقادات خود را در حضور تو بيان كردم و اكنون تو را گواه مى گيرم، از تو مى خواهم بر آنچه براى تو گفتم شهادت بدهى.
    من تو را دوست دارم! به امامت تو اعتقاد دارم، به قلب من نگاه كنى، ببين كه قلب من شيداى توست، عشق تو، تنها سرمايه من است.
    من دوستان تو را دوست دارم، با دشمنان تو، دشمن هستم. من رنگ و بوى تو را دارم، من در فكر و انديشه و احساس و كردار فقط پيرو تو هستم. خوب مى دانم كه اگر تو را دوست داشته باشم و از دشمنان تو بيزار نباشم، شيعه واقعى شما نيستم.
    اگر بخواهم جزء پيروان واقعى تو باشم، بايد با دشمنان تو دشمن باشم. آن كسى كه تو را دوست دارد و از دشمنان تو بيزار نيست، به دروغ ادّعاى محبّت تو مى كند، تو اين محبّت را از او خريدارى نمى كنى!
    من با تو هستم، با غير تو كار ندارم، به تو ايمان دارم، تو را دوست دارم و ولايت تو را قبول كرده ام، من فقط گوش به فرمان تو هستم، تسليم تو هستم! پيروى كردن از غير تو، چيزى جز آتش جهنّم در پى ندارد.
    اى خاندان پيامبر! حق و حقيقت هميشه با شما بوده است، هر كجا شما برويد، حق و حقيقت هم همان جاست. شما محور حق و حقيقت هستيد. حق چيزى است كه شما آن را بپسنديد، باطل چيزى است كه شما از آن بيزار باشيد. به هر چه شما فرمان دهيد، آن چيز خوب و زيباست، از هر چه كه نهى كنيد، آن چيز زشت و پليد است.
    من به خداى يگانه ايمان دارم، خدايى كه شريك ندارد، من محمّد را پيامبرِ خدا مى دانم، به همه شما ايمان دارم.
    من به همه شما (از اوّلين نفر تا آخرين نفر شما) اعتقاد دارم، من تسليم شما هستم و پيروى كامل از شما مى كنم، هر چه شما بگوييد قبول مى كنم.
    ? ? ?
    مهدى جان! من آمادگى خود را براى يارى تو اعلام مى كنم، من آماده ام و منتظرم تا روزگار ظهور تو فرا برسد، روزى كه خدا دين خودش را به دست تو زنده خواهد نمود.
    من امروز هم به يارى تو انديشه دارم، تلاش مى كنم تا نام و ياد تو را زنده نگه دارم.
    هر كسى براى زندگى كردن، دليلى مى خواهد، اين دليل زندگى من است: من زنده ام و زندگى مى كنم تا سرود مهر تو را سر بدهم و محبّت تو را بر دل هاى مردم، پيوند زنم.
    من سوگند ياد مى كنم تا نفس در سينه دارم، عاشقانه از زيبايى آمدنت دم بزنم و دوستان تو را يار راه شوم و سرود جان بخش برپايى دولتت را فرياد زنم.
    من در راه رضاى تو قدم برمى دارم، ياد تو را زنده نگه مى دارم! من اين گونه تو را يارى مى كنم.
    مولاى من!
    در قلب من، فقط محبّت تو جاى دارد و بس! من هيچ كس را به اندازه تو دوست ندارم، من در اشتياق توام، در آرزوى تو هستم و هرگز چنين اشتياقى را براى ديگرى نداشته ام.
    تو در اعماق دل من جاى گرفته اى، تو همه جا عزيزِ جان من و اميد دل من هستى!
    ? ? ?
    بار خدايا! من با امام زمان خود سخن گفتم و از عشق و محبّت خود به او پرده برداشتم، من آمادگى خود را براى يارى او اعلام نمودم، اكنون از تو مى خواهم تا مرا يارى كنى تا در اين راه ثابت قدم بمانم.
    تو كارى كن كه قلب من براى هميشه از آن امام زمانم باشد، تو كارى كن كه من از امام زمان خويش دست برندارم! تو كارى كن من در اين راه، ثابت بمانم.[56]
    آمين.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۵: از كتاب راهى به دريا نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن