کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل چهار

      فصل چهار


    مهدى جان!
    دوست دارم هميشه سلام خويش را هديه ات كنم، در همه لحظه ها بر تو سلام مى كنم.
    سلام بر تو زمانى كه به امر خدا قيام مى كنى، سلام بر تو زمانى كه از ديده ها پنهان و در پسِ پرده غيبت هستى.
    سلام بر تو هنگامى كه قرآن مى خوانى و براى ديگران سخن مى گويى، سلام بر تو زمانى كه نماز مى خوانى و با خداى خويش سخن مى گويى و به ركوع مى روى و در مقابل خدا به سجده مى افتى.
    سلام بر تو هنگامى كه شعار توحيد بر زبان جارى مى كنى و خدا را به بزرگى ياد مى كنى،
    سلام بر تو زمانى كه حمد و ثناى خدا به جا مى آورى!
    هر صبح و شام بر تو سلام مى كنم.
    ? ? ?
    من ياد آن روزى هستم كه تو به نماز مى ايستى و عيسى(عليه السلام) هم همراه تو نماز مى خواند. آن روز تو به سرزمين فلسطين مى روى، تو با ياران خود به آنجا سفر مى كنى و منتظر مى شوى تا روز جمعه فرا رسد.
    مسيحيان زيادى در اين شهر جمع شده اند و منتظرند تا اتّفاق مهمّى روى بدهد. روز جمعه فرا مى رسد، اجتماع باشكوهى مى شود، نگاه ها به آسمان خيره مى ماند.
    ابرى سفيد ديده مى شود كه جوانى بر فراز آن ابر قرار گرفته است. دو فرشته كنار آن جوان ايستاده اند.[35]
    آن ابر به سوى زمين مى آيد. در "بيت المقدس" غوغايى برپا مى شود، آن جوان، عيسى(عليه السلام) است.
    عيسى(عليه السلام) به زمين بازگشته است. مسيحيان كه از شادى در پوست خود نمى گنجند به طرف او مى روند و مى گويند كه ما همه ياران و انصار تو هستيم. همه منتظرند تا عيسى(عليه السلام) جوابى بدهد، عيسى(عليه السلام) مى گويد: "شما ياران من نيستيد".[36]
    همه مسيحيان تعجّب مى كنند. عيسى(عليه السلام)، بدون توجّه به آنان، حركت مى كند.
    و تو در محراب "مسجد الأقصى" ايستاده اى و همه ياران، پشت سر تو صف بسته اند و منتظرند تا وقت نماز شود.
    عيسى(عليه السلام) به سوى تو مى آيد، او به تو نزديك مى شود و سلام مى كند و با تو دست مى دهد.
    تو به او رو مى كنى و مى گويى: "اى عيسى! جلو بايست و امامِ جماعت ما باش".[37]
    عيسى(عليه السلام) مى گويد: "من به زمين آمده ام تا وزير تو باشم، نيامده ام تا فرمانده باشم، من نماز خود را پشت سر شما مى خوانم".[38]
    عيسى در صف اوّل، كنار ياران تو مى ايستد، وقتى مسيحيان اين منظره را مى بينند، گروه زيادى از آنان مسلمان مى شوند.
    و تو به نماز مى ايستى و چه شكوهى دارد اين نماز!
    سلام من به نماز تو!
    ? ? ?
    چرا من بارها به نماز تو سلام مى كنم؟ چرا فرياد مى زنم: سلام بر لحظه اى كه تو سجده مى كنى؟
    من مى خواهم بگويم كه تو بنده خدا هستى، او را عبادت مى كنى و در مقابل او سر به خاك مى نهى، خدا مقام تو را گرامى داشته است و تو جز سخن خدا چيزى نمى گويى، هر چه او به تو دستور بدهد، با تمام وجود آن را مى پذيرى.
    من مى خواهم اين گونه از غلّو و زياده گويى پرهيز كنم. من مى دانم كه تو بنده خدا هستى و در مقابل او به خاك مى افتى. تو مخلوق خدا هستى، مبادا من در حقّ تو، گزافه بگويم! مبادا به چيزى باور داشته باشم كه با يكتاپرستى منافات دارد.
    ? ? ?
    شنيده ام وقتى هم پا به عرصه گيتى نهادى، سر به سجده نهادى! آرى! وقتى تو به دنيا آمدى، بوى خوش بهشت، تمام فضا را فرا گرفت، پرندگانى سفيد همچون پروانه، بالاى سرِ تو پرواز مى كردند و تو سر به سجده نهاده بودى.[39]
    بعد از لحظاتى، سر از سجده برداشتى و رو به آسمان نمودى و گفتى: اَشهَدُ اَن لا الهَ الاّ الله
    وَ اَشهَدُ اَنَّ جَدّي رَسُولُ الله...
    شهادت مى دهم كه خدايى جز الله نيست.
    گواهى مى دهم كه جدّ من، محمّد پيامبر خداست و ...[40]
    ? ? ?
    سلام بر تو هنگامى كه صبح فرا مى رسد! سلام بر تو هنگامى كه شب آغاز مى گردد!
    شايد يكى سؤال كند چرا به تو سلام خود را اين گونه تقديم مى كنم. راز اين سلام چيست؟
    تو به اذن خدا از آنچه در جهان هستى مى گذرد، باخبر هستى، تو شاهد و ناظر بر كردار من هستى.
    خدا در قرآن مى فرمايد:
    (وَ قُلِ اعمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُم وَ رَسُولُهُو وَ المُؤمِنُونَ...).
    بگو هر آنچه مى خواهيد انجام دهيد، ولى بدانيد كه خدا و رسول خدا و مؤمنان، عمل شما را مى بينند.[41]
    امروز منظور از "مؤمنان" در اين آيه، تو هستى، تو بر آنچه بندگان خدا انجام مى دهند، آگاه هستى، اعمال و كردار ما هر روز به شما عرضه مى شود.[42]
    آرى! هر صبح و شام، پرونده اعمال من را به نزد تو مى آورند، تو به كردار من نگاه مى كنى، اگر در آن كارهاى زيبا ببينى، خوشحال مى شوى، برايم دعا مى كنى، امّا اگر من گناهى انجام داده باشم، تو ناراحت مى شوى، آخر چرا شيعه تو اين گونه باشد؟
    تو دست به دعا برمى دارى و براى من استغفار مى كنى، رو به آسمان مى كنى و مى گويى: خدايا! اين شيعه من است، شيطان او را فريب داده است، از تو مى خواهم از گناهش درگذرى!
    سلام بر تو آن لحظه اى كه براى شيعيانت طلب آمرزش و بخشش مى كنى!
    سلام بر تو در هر صبح و شام كه كردار شيعيان بر تو عرضه مى شود.
    مولاى من! آقاى من!
    من مى دانم گنهكارم، خطاكارم، من با گناهانم قلب شما را به درد مى آورم، امّا بدان با همه گناهانم، تو را دوست دارم، آقايى جز تو ندارم، فقط تو را دارم و بس!
    برايم دعا كن، دعا كن خدا گناهانم را ببخشد، دعايم كن كه شيطان ديگر نتواند فريبم بدهد.
    دعايم كن! دعايم كن!
    ? ? ?
    من بارها و بارها به تو سلام مى كنم. آن قدر به تو سلام مى كنم تا به من نگاه كنى و لطف تو شامل حالم شود.
    سلام بر تو اى كه خدا وعده داده است تو را از همه بلاها حفظ كند تا روزگار ظهور تو فرا رسد و تو به امر او قيام كنى.
    سلام بر تو اى كه همچون پدر براى شيعيان خود دلسوزى مى كنى و از هر كس كه به سويت بيايد، دستگيرى مى نمايى، تو پناه شيعيان و فريادرس درماندگان هستى.
    تو امام و پيشواى من هستى، تو آرزوى همه هستى، آرزوى همه خوبان!
    خوشا به حال من كه تو آرزوى من شده اى و من از همه آرزوهاى ديگر دل كنده ام، آرزوهاى ديگر، سراب هستند، تو تنها حقيقت اين دنياى خاكى هستى!
    بايد در هواى تو باشم، در جستجوى تو باشم، در خيال وصال تو باشم.
    وقتى آرزوى انسان بزرگ بشود، خود او هم بزرگ مى شود، بعضى ها را مى بينم كه در آرزوىِ ثروت و شهرت و... هستند، ارزش آنان به همان مقدار است، امّا كسى كه تو آرزوى او باشى، چقدر ارزش دارد؟ اين را فقط خدا مى داند.[43]



نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۴: از كتاب راهى به دريا نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن