کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل يازده

      فصل يازده



    مَعَاشِرَ النَّاسِ! الْقُرْآنُ يُعَرِّفُكُمْ، أَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ، وَ عَرَّفْتُكُمْ أَنَّه مِنِّي وَ أنا مِنْهُ، حَيْثُ يَقُولُ اللهُ في كتابه: (وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ.)وَ قُلْتُ: "لَنْ تَضِلُّوا، مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا"
    تو در سخنان خود خبر دادى كه خدا بعد از على(عليه السلام)يازده امام براى هدايت اين امّت قرار داده است، اين يازده امام از نسل على(عليه السلام)هستند. براى مردم بازگو كردى كه على(عليه السلام) از توست و تو هم از على(عليه السلام) هستى!
    اكنون آيه 28 سوره زُخرف را مى خوانى تا همه بدانند قرآن اين مطلب را آشكار كرده است.
    خدا در آن آيه چنين مى گويد: "و خدا امامت را كلمه اى ماندگار در نسل او قرار داد". اين آيه اشاره به على(عليه السلام) است، تو براى مردم بازگو مى كنى كه خدا امامت را كلمه اى ماندگار در نسل على(عليه السلام) قرار داده است.
    تو بارها براى مردم گفتى كه در اين امّت براى روزگار بعد از خودت، دو يادگار ارزشمند قرار مى دهى: "قرآن و اهل بيت". تا زمانى كه مردم از اين دو دست برندارند، هرگز گمراه نمى شوند.
    مَعَاشِرَ النَّاسِ! التَّقْوَى التَّقْوَى، احْذَرُوا السَّاعَةَ، كَمَا قَالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ، إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ. اذْكُرُوا الْمَمَاتَ وَ الْحِسَابَ وَ الْمَوَازِينَ، وَ الْمُحَاسَبَةَ بَيْنَ يَدَيْ رَبِّ الْعَالَمِينَ، وَ الثَّوَابَ وَ الْعِقَابَ، وَ مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ أُثِيبَ عَلَيهَا، وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ، فَلَيْسَ لَهُ فِي الْجِنَانِ نَصِيبٌ.
    از مردم مى خواهى تقوا پيشه كنند و از گناهان دورى كنند، از عذاب روز قيامت بترسند چرا كه خدا در قرآن مى گويد: "زلزله روز قيامت واقعه اى بسيار ترسناك و سهمگين است".
    سفارش مى كنى كه ما هميشه به ياد مرگ باشيم، حساب و سنجش اعمال را به ياد آوريم كه سرانجام در پيشگاه خدا به حساب ما رسيدگى خواهد شد و ما نتيجه اعمال خوب و بد خود را خواهيم ديد. آرى، هر كس در روز قيامت به همراه خود، اعمال نيك آورده باشد، پاداش زيباى آن را مى بيند و به بهشت مى رود، و هر كس نافرمانى خدا را كرده باشد در بهشت جايى ندارد.
    مَعَاشِرَ النَّاسِ! إِنَّكُمْ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ تُصَافِقُونِي بِكَفّ وَاحِدَة، وَ أَمَرَنِيَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ، أَنْ آخُذَ مِنْ أَلْسِنَتِكُمُ، الاِْقْرَارَ بِمَا عَقَدْتُ لِعَلِيّ، مِنْ إِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ، وَ مَنْ جَاءَ بَعْدَهُ مِنَ الاَْئِمَّةِ مِنِّي وَ مِنْهُ، عَلَى مَا أَعْلَمْتُكُمْ، أَنَّ ذُرِّيَّتِي مِنْ صُلْبِهِ.
    رسم بر اين است كه براى پيمان بستن، مردم با تو دست بدهند، امّا جمعيتى كه اينجا جمع شده اند بسيار زياد است كه نمى شود همه در يك روز براى بيعت، به تو دست بدهند، به همين دليل خدا به تو دستور مى دهد تا سه روز در سرزمين غدير بمانى و از همه براى امامت على(عليه السلام) و يازده فرزند او بيعت بگيرى، همان يازده امام كه از نسل تو و نسل على(عليه السلام)مى باشند. از همه مى خواهى تا به ولايت على(عليه السلام) و ولايت امامان بعد او اقرار كنند.
    آرى، از نقشه هاى منافقان آگاهى دارى و مى دانى كه آنان به دنبال بهانه اى مى گردند، براى همين با "اقرار زبانى" راه بهانه را مى بندى تا هيچ كس در آينده نتواند عذر بياورد كه سخنان پيامبر برايم آشكار نبود.
    فَقُولُوا بِأَجْمَعِكُمْ: "إِنَّا سَامِعُونَ، مُطِيعُونَ، رَاضُونَ، مُنْقَادُونَ، لِمَا بَلَّغْتَ عَنْ رَبِّنَا وَ رَبِّكَ، فِي أَمْرِ عَلِيّ وَ أَمْرِ وُلْدِهِ مِنْ صُلْبِهِ، مِنَ الاَْئِمَّةِ. نُبَايِعُكَ عَلَى ذَلِكَ، بِقُلُوبِنَا وَ أَنْفُسِنَا وَ أَلْسِنَتِنَا وَ أَيْدِينَا، عَلَى ذَلِكَ نَحْيَا وَ نَمُوتُ وَ نُبْعَثُ، وَ لاَ نُغَيِّرُ وَ لاَ نُبَدِّلُ، وَ لاَ نَشُكُّ وَ لاَ نَرْتَابُ، وَ لاَ نَرْجِعُ عَنْ عَهْد وَ لاَ نَنْقُضُ الْمِيثَاقَ. نُطِيعُ اللهَ وَ نُطِيْعُكَ، وَ عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ وُلْدَهُ الاَْئِمَّةَ، الَّذِينَ ذَكَرْتَهُمْ، مِنْ ذُرِّيَّتِكَ مِنْ صُلْبِهِ، بَعْدَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ، الَّذِينَ قَدْ عَرَّفْتُكُمْ مَكَانَهُمَا مِنِّي، وَ مَحَلَّهُمَا عِنْدِي، وَ مَنْزِلَتَهُمَا مِنْ رَبِّي عَزَّوَجَلَّ، فَقَدْ أَدَّيْتُ ذَلِكَ إِلَيْكُمْ، فَإِنَّهُمَا سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَ إِنَّهُمَا الاِْمَامَانِ بَعْدَ أَبِيهِمَا عَلِيّ، وَ أَنَا أَبُوهُمَا قَبْلَهُ."
    اكنون تو از همه مى خواهى تا اين جملات را تكرار كنند:
    اى پيامبر! تو دستور خدا را درباره امامت على(عليه السلام)و امامان بعد او به ما رساندى و ما آن را شنيديم و اين دستور را اطاعت مى كنيم و به آن راضى و خشنوديم.
    ما با دل و دست و زبان با تو پيمان مى بنديم كه سخنان تو را اطاعت كنيم. ما بر سر اين پيمان خود هستيم تا زمانى كه زنده ايم، با اين پيمان جان مى دهيم و با اين پيمان سر از قبر برمى داريم. هرگز پيمان خود را تغيير نمى دهيم و در آن شكّ نمى كنيم، ما همواره بر سر بيعت خود مى مانيم و هرگز پيمان شكنى نمى كنيم.
    ما خدا را اطاعت مى كنيم و از تو، از على(عليه السلام) و از فرزندان او كه امامان ما هستند، پيروى مى نماييم.
    اى پيامبر! تو از امامانِ پس از على(عليه السلام) ياد كردى و گفتى كه آن ها فرزندان تو هستند و از نسل على(عليه السلام)مى باشند. براى ما گفتى كه حسن و حسين(عليهما السلام) بعد از پدرشان دو امام هستند، امامان بعدى، پس از اين دو خواهند بود. تو جايگاه حسن و حسين(عليهما السلام) را براى ما بيان كردى و گفتى كه آنان چه مقامى نزد خدا دارند. تو همه مطالب را به ما رساندى و برايمان بيان كردى. حسن و حسين(عليهما السلام)، دو آقا و سرور اهل بهشت هستند و پس از پدرشان على(عليه السلام)، امام اند. حسن و حسين(عليهما السلام) از نسل تو مى باشند
    * * *
    همه مردم اين سخنان را با صداى بلند تكرار مى كنند.
    فَقُولُوا: "أَطَعْنَا اللهَ بِذَلِكَ وَ إِيَّاك، وَ عَلِيّاً وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ، وَ الاَْئِمَّةَ الَّذِينَ ذَكَرْتَ، عَهْداً وَ مِيثَاقاً مَأْخُوذاً لاَِمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، مِنْ قُلُوبِنَا وَ أَنْفُسِنَا وَ أَلْسِنَتِنَا، وَ مُصَافَقَةِ أَيْدِينَا، مَنْ أَدْرَكَهُمَا بِيَدِهِ، وَ أَقَرَّ بِهِمَا بِلِسَانِهِ. وَ لاَ نَبْغِي بِذَلِكَ بَدَلاً، وَ لاَ نَرَى مِنْ أَنْفُسِنَا عَنْهُ حِوَلاً أَبَداً، أَشْهَدْنَا اللهَ وَ كَفى بِاللهِ شَهِيداً، وَ أَنْتَ عَلَيْنَا بِهِ شَهِيدٌ، وَ كُلُّ مَنْ أَطَاعَ مِمَّنْ ظَهَرَ وَ اسْتَتَرَ، وَ مَلاَئِكَةُ اللهِ وَ جُنُودُهُ وَ عَبِيدُهُ، وَ اللهُ أَكْبَرُ مِنْ كُلِّ شَهِيد."
    بار ديگر از مردم مى خواهى تا اين جملات را با هم اقرار كنند:
    اى پيامبر! ما از اين دستورهاى خدا و فرمان هاى تو اطاعت مى كنيم و از على(عليه السلام)، حسن و حسين(عليهما السلام) و امامان پس از آن ها، پيروى مى كنيم.
    اى پيامبر! تو از قلب ما و از دست و زبان ما براى على(عليه السلام) كه جانشين توست، بيعت مى گيرى! هر كدام از ما با دست بيعت مى كند و پيمان مى بندد و با زبان، اين گونه اقرار مى كند.
    اى پيامبر! ما جايگزينى براى على(عليه السلام) قرار نمى دهيم و هرگز نظرمان را درباره او تغيير نمى دهيم. خدايا! تو گواه و شاهد باش كه راست مى گوييم! به راستى كه خدا براى گواهى دادن، كافى است.
    اى پيامبر! تو نيز بر گفتار ما، شاهد و گواه هستى. همه فرشتگان و همه بندگان خدا شاهد و گواه اين سخنان ما هستند و خدا از هر شاهدى بزرگ تر است.
    * * *
    تو از مردم اين گونه پيمان گرفتى، آنان يك صدا اين جملات را تكرار كردند و اقرار كردند كه ولايت على(عليه السلام) را پذيرفته اند.
    مَعَاشِرَ النَّاسِ! مَا تَقُولُونَ؟ فَإِنَّ اللهَ يَعْلَمُ كُلَّ صَوْت، وَ خَافِيَةَ كُلِّ نَفْس. فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ، وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها، وَ مَنْ بَايَعَ فَإِنَّمَا يُبَايِعُ اللهَ، يَدُ اللهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ.
    خدا به تو خبر داده است كه عدّه اى در ميان همين مردم براى ظلم در حقّ على(عليه السلام)برنامه ريزى مى كنند، آنان همان منافقان هستند كه دورو بودن مهمترين ويژگى آنان است، آنان به ظاهر اين جملات را به زبان آوردند ولى هرگز به آن ايمان نياورده اند، آنان نماز هم كه مى خوانند براى فريب مردم است و هرگز به خدا ايمان ندارند. جمعيت آنان اندك است ولى آنان با همين جمعيت اندك، مى خواهند بعد از تو فتنه اى بزرگ برپا كنند. آنان در گوش يكديگر از نقشه هاى خود مى گويند، به يكديگر يادآورى مى كنند كه بايد صبر كنيم تا زمان اجراى نقشه ما فرا برسد و حكومت را به دست بگيريم!
    اكنون مى خواهى با آن منافقان چند جمله سخن بگويى، بدون آن كه نام آنها را ببرى چنين مى گويى: "شما چه مى گوييد و در دل هاى شما چه مى گذرد؟ بدانيد كه خدا هر صدايى را مى شنود و از دل هايتان آگاه است. اگر در راه راست قدم بگذاريد، سود آن به خودتان برمى گردد، و اگر از آن منحرف شويد، به ضرر خودتان خواهد بود. هر كس امروز با من و على(عليه السلام) بيعت كند، در واقع با خدا بيعت كرده است، دست خدا، بالاى همه دست هاست".
    مَعَاشِرَ النَّاسِ! فَاتَّقُوا اللهَ، وَ بَايِعُوا عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ، وَ الاَْئِمَّةَ كَلِمَةً طَيِّبَةً بَاقِيَةً، يُهْلِكُ اللهُ مَنْ غَدَرَ، وَ يَرْحَمُ مَنْ وَفَى، (فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ، وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللهَ، فَسَيُؤْتيهِ أَجْراً عَظِيْماً.)
    بار ديگر از مردم مى خواهى تقوا پيشه كنند و با على(عليه السلام)و حسن و حسين(عليهما السلام) و امامان بعد از آنها، بيعت كنند كه همه آنان، كلمه هاى ماندگار خدا در روى زمين هستند.
    اكنون دعا مى كنى كه هر كس عهدشكنى كند خدا او را نابود كند و هر كس بر اين پيمان خود وفادار بماند، خدا به او مهربانى فراوان كند!
    سپس آيه 10 سوره فتح را مى خوانى: "هر كس در پيمان خود، عهدشكنى كند به خود ستم كرده است و هر كس به اين پيمان وفادار بماند خدا به زودى به او پاداشى بس بزرگ مى دهد".
    مَعَاشِرَ النَّاسِ! قُولُوا الَّذِي قُلْتُ لَكُمْ، وَ سَلِّمُوا عَلَى عَلِيّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ.
    از مردم مى خواهى كه وقتى مى خواهند به على(عليه السلام)سلام كنند او را با نام "اميرمؤمنان" صدا بزنند و چنين بگويند: "سلام بر تو اى امير مؤمنان".
    قُولُوا: (سَمِعْنا وَ أَطَعْنا، غُفْرانَكَ رَبَّنا، وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ.) وَ قُولُوا: (الْحَمْدُ للهِِ الَّذِي هَدانا لِهذا، وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللهُ. لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ. وَ نُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ، أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُون.)
    از مردم مى خواهى تا همه، آيه 285 سوره بقره را بخوانند: "اى پيامبر! ما سخنانت را شنيديم و از آن ها پيروى مى كنيم".
    سپس از آنان مى خواهى تا آيه 43 سوره اعراف را همه بخوانند، اين آيه سخن اهل بهشت است وقتى كه وارد بهشت مى شوند، چنين مى گويند: "خدايى را سپاس مى گوييم كه ما را به اين جايگاه پر از نعمت، رهنمون ساخت و اگر او ما را راهنمايى نمى كرد و پيامبران را براى راهنمايى ما نمى فرستاد، ما هرگز به اين مقام، راه نمى يافتيم، به درستى كه پيامبران ما را به حقّ رهبرى كردند". و خدا هم در جواب به آنان چنين ندا مى دهد: " "اين همان بهشتى است كه شما به وسيله اعمال خوب خود، وارث آن شده ايد".
    * * *
    آقاى من! سخن تو رو به پايان است، تو امروز آيه هاى فراوانى را براى ما خواندى، امّا آخرين آيه اى كه بر زبانت جارى شد آيه 43 سوره اعراف بود. به راستى چه رمز و رازى در اين آيه است؟ گويا تو مى خواهى اين مطلب را به ما برسانى كه ولايت على(عليه السلام)، همان بهشتى است كه خدا به ما وعده داده است، كسى كه ولايت على(عليه السلام) را قبول كند در همين دنيا به بهشت وارد شده است. خدا را شكر مى گويم كه بهشت را به من ارزانى داشت.
    مَعَاشِرَ النَّاسِ! إِنَّ فَضَائِلَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب، عِنْدَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، وَ قَدْ أَنْزَلَهَا فِي الْقُرْآنِ، أَكْثَرُ مِنْ أَنْ أُحْصِيَهَا فِي مَقَام وَاحِد، فَمَنْ أَنْبَأَكُمْ بِهَا وَ عَرَفَهَا فَصَدِّقُوهُ. مَعَاشِرَ النَّاسِ! مَنْ يُطِعِ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ عَلِيّاً، وَ الاَْئِمَّةَ الَّذِينَ ذَكَرْتُهُمْ، فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِيماً.
    تو امروز از فضيلت هاى على(عليه السلام) سخن ها گفتى، امروز نكته مهمّى را تذكّر مى دهى: "اى مردم! فضيلت هاى على(عليه السلام)كه خدا در قرآن از آن ياد كرده است بيش از آن است كه بتوان آنها را يك جا بيان كرد، پس هر كس كه از فضيلت هاى او آگاه باشد و براى شما از آن سخن بگويد، پس سخنانش را قبول كنيد. اى مردم! هر كس از خدا و پيامبر او و از على(عليه السلام) و از امامانى كه معرّفى كردم، اطاعت نمايد، به رستگارى بزرگى مى رسد".
    مَعَاشِرَ النَّاسِ! السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، إِلَى مُبَايَعَتِهِ وَ مُوَالاَتِهِ، وَ التَّسْلِيمِ عَلَيْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ، أُولَئِكَ هم الْفَائِزُونَ، فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ.
    درست است كه جمعيّت فراوانى در صحراى غدير گرد هم آمده اند و تو از همه، اقرار زبانى گرفتى، ولى برنامه بعدى اين است كه مردم نزد على(عليه السلام)بيايند و با او دست بدهند و بيعت كنند، اكنون تو چنين مى گويى: "اى مردم! كسانى كه زودتر از ديگران، با على(عليه السلام)بيعت كنند و به ولايت او ايمان بياورند و به او با لقب "أميرمؤمنان" سلام دهند، از رستگاران هستند و به بهشت هاى پر از نعمت خدا، وارد مى شوند".
    نكته مهم اين است: كسى كه بيعت مى كند بايد به ولايت على(عليه السلام)باور داشته باشد و گر نه منافقان هم در صفّ اوّل ايستاده اند و براى فريب كارى مى خواهند زودتر از همه بيعت كنند، بيعت آنان هيچ فايده اى ندارد، زيرا آنان دورو هستند، كسى كه نفاق دارد به خشم خدا گرفتار مى شود و جايگاه او جهنّم است.
    مَعَاشِرَ النَّاسِ! قُولُوا مَا يَرْضَى اللهُ بِهِ عَنْكُمْ مِنَ الْقَوْلِ، فَإِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الاَْرْضِ جَمِيعاً، فَلَنْ يَضُرَّ اللهَ شَيْئاً. اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ، وَ اغضِبْ عَلَى الْكَافِرِينَ، وَ الْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعالَمِينَ.
    بار ديگر رو به مردم مى كنى و چنين مى گويى: "به آن چه خدا مى پسندد، ايمان بياوريد; بدانيد اگر شما و مردم روى زمين، همگى كافر شويد، به خدا هيچ ضررى نمى رسد".
    سپس چنين دعا مى كنى: "خدايا! آمرزش خود را بر مؤمنان فرو فرست و بر كافران غضب نما!".
    بعد از آن، آخرين جمله سخنرانى خود را اين چنين بيان مى كنى: "خدا را حمد و ستايش مى كنم كه پروردگار جهانيان است". و اين گونه اوّلين و آخرين جمله خطبه غدير، حمد و ستايش خدا مى شود، به راستى كه همه خوبى ها و زيبايى ها از آنِ خداست.
    * * *
    آقاى من! اكنون كه خطبه تو به پايان رسيد، سؤالى به ذهنم مى رسد: چرا اين خطبه با "بسم الله" شروع نكردى؟ مگر خودت نگفتى هر كارى كه با "بسم الله" آغاز نشود، ناقص است. من در جستجوى پاسخ اين سؤال هستم!
    * * *
    وقتى بررسى مى كنم متوجّه مى شوم كه تو اين سخن را هم گفته اى: "هر كارى كه با حمد خدا آغاز نشود، ناقص است".[2]
    آرى، اين روش تو بود، تو از مردم مى خواستى كه كارهاى خود را يا با "بسم الله" يا با "الحمدلله" آغاز كنند. يك مسلمان هر كار را بايد با ياد خدا آغاز كند: ياد خدا گاه با "بسم الله" است و گاه با "الحمد لله".
    تو خطبه غدير را با حمد خدا شروع مى كنى و با حمد خدا به پايان مى برى، به راستى چه عبارتى به اندازه "الحمدلله" زيبا و دلربا است؟ وقتى من به اين جمله باور دارم، به چه رسيده ام؟ در جهان، چقدر زيبايى و خوبى مى بينم؟ خدا را سرچشمه همه خوبى ها و زيبايى ها مى دانم.
    "الحمدلله" يعنى: خدا مهربان است، بخشنده است. زيباست. گناهان بندگان خود را مى بخشد، اوست كه به بندگان خود روزى مى دهد، او انسان ها را به حال خود رها نمى كند، براى آنان در هر زمان، حجّتى قرار مى دهد، وقتى كسى به او پناه آورد، او را پناه مى دهد...
    من بايد به خاطر نعمت ولايت على(عليه السلام) خدا را حمد و ستايش بگويم و چنين بگويم: "الْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعالَمِينَ".
    * * *
    آقاى من! تو در اين خطبه، "بسم الله" را تفسير كردى، زيرا على(عليه السلام)، حقيقت بسم الله است، او نشانه اى از عظمتِ خداست، او نورِ خداست. او اسم خداست...
    به راستى من به دنبال چه هستم؟ تو در سراسر اين خطبه از حقيقت بسم الله سخن گفتى! اكنون آن سخن على(عليه السلام) را به ياد مى آورم كه فرمود: "من همان نقطه زير حرف باء در بسم الله هستم".[3]
    آقاى من! اينجا ديگر كتاب به پايان مى رسد، خودت مى دانى پايان كتاب، آغاز غصّه من است، غصّه اين كه چرا اين روزهايى كه براى شما مى نوشتم، تمام شد، ديگر معلوم نيست چه زمانى توفيق، يار من شود...
    مولاى من! بار ديگر اجازه ام بده! مرا منتظر نگذار! وقتى لذّت نوكرى شما را چشيدم ديگر دلم به چيزهاى ديگر، خوش نمى شود...
    پايان


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۱: از كتاب چشمه جاويد نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن