کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل سه

      فصل سه


    دعاى بعد از نماز عصر
    خدايا! تو را تسبيح مى گويم، تو آن خدايى هستى كه پاك و منزّه هستى! از همه نقص ها به دورى! تو دانايى! جهل و نادانى در وجود تو راه ندارد، به آنچه در دل هاى بندگانت مى گذرد، آگاهى دارى، تو از گناهان بندگان باخبرى، هيچ چيز در آسمان و زمين بر تو پوشيده نيست.
    من تو را حمد و ستايش مى كنم، ممنون تو هستم كه به من توفيق دادى نعمت هايت را شكر كنم و مرا از كفران نعمت ها دور كردى، تو بودى كه معرفت خودت را به من دادى و من به خاطر آن، خوبى هاى تو را انكار نكردم، همه خيرها و بركت ها از توست، تو سرچشمه خيرها و بركت ها هستى!
    تو انسان ها را آفريدى، راه رستگارى را به آنان نشان دادى، حق بر همه آشكار شد، اگر به بندگانت مهربانى كنى، از جود و بخشش توست، اگر آنان را مجازات كنى به خاطر گناهان خود آنان است، تو خدايى هستى كه هرگز به كسى ظلم نمى كنى!
    تو را ستايش مى كنم كه بلندمرتبه هستى و قدرت و پادشاهى تو بر جهان، پايدار است، تو همه كاره جهان هستى و پايه هاى قدرت تو استوار است و هرگز سست نمى شود، تو بخشنده و مهربانى! به بندگان خودت نعمت هاى فراوان مى دهى!
    حمد و ستايش مخصوص توست، تو آن خدايى هستى كه هيچ كس نمى تواند حقيقت تو را درك كند، چشم ها نمى توانند تو را ببينند، زبان ها از وصف تو ناتوانند، با قدرت خيال هم نمى توان تو را به تصوّر كشيد زيرا قدرت و پادشاهى تو بالاتر و برتر از هر قدرتى است.
    * * *
    ? شرح دعا
    اين سخن فاطمه(عليها السلام) درس خداشناسى به من مى دهد:
    "فَلَمْ تُدْرِكْهُ الْاَبْصَارُ".
    "خدا را نمى توان با چشم ديد".
    به راستى من چگونه خدايى را كه نمى بينم، پرستش كنم؟ نمى شود من براى خدايى نماز بخوانم كه او را نمى بينم!
    خداى من بالاتر و والاتر از اين است كه با چشم ديده شود، خدا از ديده ها پنهان است، هيچ كس نمى تواند او را ببيند و حقيقت او را بفهمد. اگر خدا را مى شد با چشم ديد، ديگر او خدا نبود، بلكه يك آفريده بود. عدّه اى، بت هايى را به جاى خدا قرار داده اند، بت فقط، يك قطعه سنگى كه تراشيده شده باشد، نيست! گاه صورت زيبا، خانه گران قيمت، پست و مقام، شهرت... بت مى شود، ديده ام كه گاهى ثروت، نقشِ خدا را در زندگى بعضى ها بازى مى كند، خداىِ قلب آن ها را مى توان با چشم ديد، ولى "الله" را هرگز نمى توان با چشم ديد!
    هر مخلوقى يك روزى نابود مى شود، دير يا زودش فرقى نمى كند، آن كس كه شيفته "ليلى" شده است، آيا پنجاه سال ديگر دوست دارد به صورت ليلى نگاه كند؟ يا اين كه صورت او پر از چين و چروك شده است، صد سال ديگر چه؟ از آن ليلى، فقط مشتى استخوان باقى مانده است! صورتى كه "مجنون" دلباخته آن شده بود، اسكلتى شده است كه همه از آن مى ترسند!
    وقتى دل انسان دلباخته چيزى مى شود كه پايان دارد، در آغاز، انسان خيلى خوشحال است، از اين دلبستگى لذّت مى برد، آن چيز، بتِ او مى شود و همه فضاى قلب او را پر مى كند، امّا وقتى آن بت از بين مى رود، دل آدمى هم از بين مى رود! وقتى من با چشم خود مى بينم كه بت من نابود مى شود، خودم هم نابود مى شوم، آن روز مى فهمم بايد دلباخته كسى مى شدم كه هرگز پايانى نداشته باشد.
    آرى! بت هايى را كه مى توان ديد، نابودشدنى است. من بايد خدايى را بپرستم كه با چشم ديده نمى شود، بايد افتخار كنم كه فقط خداى پنهان را مى پرستم، خدايى كه هرگز ديده نمى شود، زيرا او هرگز نابود نمى شود، او هميشه بوده و خواهد بود.
    * * *
    فاطمه(عليها السلام) در اين دعا، چنين مى گويد:
    "لَمْ يَتَوَهَّمْهُ اعْتِبَارٌ".
    "خدا را نمى توان با خيال تصوّر كرد".
    آرى، آن خدايى كه فاطمه(عليها السلام) آن را مى پرستد، خدايى است كه نمى توان با عقل بشرى، او را درك كرد، شايد من در ذهن خود تصوّرى از خدا داشته باشم، ولى خدا غير از آن چيزى است كه در ذهن من است!
    خدا به هيچ چيز شبيه نيست، من نبايد در ذهن خود، خدا را به چيزى تشبيه كنم، عقل بشر نمى تواند به ذات خدا پى ببرد. هر تصوّرى را كه از حقيقت خدا در ذهن خود ساخته ام، حقيقتِ خدا، غير از آن است! خدا چيزى است كه حدّ و اندازه اى ندارد و نمى توان با عقل آن را درك نمود.[6]
    خدا بالاتر و والاتر از اين است كه به تصوّر ذهن انسان در آيد. من فقط مى توانم او را با صفاتى كه خودش در قرآن گفته است، بشناسم، من مى دانم كه خدا بخشنده و مهربان است، شنونده و بيناست، از همه چيز باخبر است، هميشه بوده و خواهد بود، پايان ندارد همان گونه كه آغاز نداشته است... .
    من اين صفات خدا را در قرآن مى خوانم و نسبت به خداى خود شناخت پيدا مى كنم، همه اين ها كه گفتم صفات خداست، امّا ذات خدا چگونه است؟ اين را هرگز نمى توانم بفهمم، هر چه كه در ذهن خودم براى ذات خدا تصوّر كنم، بايد بدانم كه خدا غير از آن است!



    ? ترجمه دعا
    خدايا! تو از حال و روز من، باخبرى، سخنم را مى شنوى، مى دانى چه حاجتى دارم، راز دل مرا مى دانى، من نيازمند تو هستم، حاجت خود را از تو مى خواهم، به تو التماس مى كنم، من فقير و نيازمند درگاه تو هستم، بنده اى خطاكارم و تو خداى بخشنده و مهربان هستى!
    خدايا! من غير از تو، خدايى نمى شناسم كه از او بخواهم گناهم را ببخشد، تو از عذاب كردن من، بى نياز هستى و من به مهربانى تو نيازمندم!
    من به تو نيازمندم و تو از من بى نيازى! تو بر من قدرت دارى و من در مقابل تو ناتوانم! من تو را به فقرى كه به تو دارم و به بى نيازى كه تو به من دارى، مى خوانم، من تو را به قدرتى كه به من دارى و ناتوانى كه من دارم مى خوانم، پس دعايم را اجابت كن و رحمت خود را بر من نازل كن!
    خدايا! آنچه از سختى ها مرا به هراس آورده است، تو آن را برايم آسان كن، هر كارى كه من در انجامش ناتوانم، به من قدرت انجامش را عطا كن، مرا بر دشمنانم پيروز گردان، اى خدايى كه از همه مهربان تر هستى! نگرانى و غصّه هايم را بر طرف كن و سختى ها را برايم آسان نما!
    خدايا! از تو مى خواهم تا خودبينى، ريا، تكبّر، ظلم كردن، حسد، ضعف، شك، سستى، بيمارى، شكست در برابر دشمن، مكر، نيرنگ را از من دور كنى، خدايا! بلايى را (كه در دين من باشد) از من دور كن و فساد را از گوش و چشم و تمام اندامم دور كن و مرا به آنچه دوست مى دارى و تو را خشنود مى سازد موفّق بدار!
    خدايا، بر محمّد و آل محمّد درود بفرست و گناهان مرا ببخش، و عيب هاى مرا از ديگران بپوشان، ترس مرا ايمنى ببخش و مصيبت هاى مرا جبران فرما! فقر مرا به بى نيازى تبديل كن، لغزش هاى مرا ببخش، كارهاى مرا سر و سامان بده، همه امور زندگى مرا كفايت فرما!
    * * *
    ? شرح دعا
    اكنون به اين جمله فكر مى كنم:
    "فَاَسْاَلُكَ بِفَقْرِي اِلَيْكَ".
    "خدايا! من تو را به فقرى كه به تو دارم مى خوانم".
    چقدر اين جمله زيباست، وقتى انسان فقير و بيچاره مى شود، در نگاه ديگران، پست جلوه مى كند، امّا فقر در درگاه خدا به انسان آبرو مى دهد و انسان را عزيز مى كند، هر كس بيشتر اين نياز را درك كند، پيش خدا آبروى بيشترى دارد.
    تا قبل از اين كه با اين دعا آشنا شوم، خيال مى كردم كه اگر بخواهم خدا جواب مرا بدهد، بايد كارهاى خوب خود را به درگاه خدا ببرم، مثلاً بگويم: خدايا! من فلان كار خوب را انجام داده ام، از فلان بيچاره دستگيرى كرده ام، پس به خاطر آن دعايم را مستجاب كن! ولى امروز فهميدم كه من بايد فقر خود و بيچارگى خود را به درگاه خدا ببرم، بايد از خدا بخواهم كه به خاطر فقرم و بيچارگى ام به من رحم كند.
    فاطمه(عليها السلام) به ما ياد مى دهد وقتى مى خواهيم به در خانه خدا برويم، به نماز، روزه و اعمال خوب خود تكيه نكنيم، اين اعمالى كه من انجام داده ام، خيال مى كنم قبول شده است، ولى من چه مى دانم، اگر عملى با ريا همراه باشد، خدا آن عمل را دشمن مى دارد، اگر عمل من بدون ريا باشد، چه بسا من دچار خودبينى بشوم و آن عمل را تباه كنم.
    آرى، همه كارهاى خوب من در خطر است، ولى فقر و بيچارگى من در چه خطرى است؟ اين جزئى از هويّت من است، من در مقابل خدا، هيچ هستم، سراسر فقر و ندارى هستم.
    من هميشه خيال مى كردم كه فقر، بيچارگى و ندارى است، امّا امروز فهميدم كه فقر در درگاه خدا، يك سرمايه است! فاطمه(عليها السلام) به من اين گونه ياد مى دهد كه بهترين سرمايه ام را (كه همان نيازمندى من به خداست) به درگاه خدا ببرم.



    ? ترجمه دعا
    خدايا! كارهايم را به تو واگذار كرده ام، خود را در پناه تو قرار داده ام، به خود ستم كرده ام، براى همين خودم را به تو سپرده ام، از گناهانم مى ترسم، به لطف تو اميد دارم، تو آن خدايى هستى كه هيچ كس را نااميد نمى كنى.
    تو را به حق ابراهيم، موسى، عيسى(عليهم السلام) مى خوانم، تو را به حق محمّد(صلى الله عليه وآله)كه برگزيده توست مى خوانم كه از من روى برنگردان، بزرگوارى كن و توبه مرا بپذير، به اشك چشم من نگاه كن، به خاطر اين اشك ها به من رحم كن و خطاى مرا ببخش و مغفرت خودت را به من عطا كن اى كه از همه بر من مهربان ترى!
    خدايا! از كسى كه بر من ستم روا مى دارد انتقام بگير، در مقابله با دشمنم، مرا يارى كن!
    خدايا! مصيبت مرا در دينم قرار مده، و دنيا را مهم ترين هدف من و نهايت علم من قرار نده!
    خدايا! دينم را كه مهمترين سرمايه ام است را اصلاح كن! دنيايم را كه راه به دست آوردن معاشم است، اصلاح كن! آخرتم را كه سرانجامم به سوى آن است، اصلاح كن! زندگى مرا راهى براى دست آوردن همه خوبى ها قرار بده! مرگم را راه راحتى از سختى ها قرار بده!
    تو آن خدايى هستى كه بخشيدن و عفو را دوست دارى، پس مرا ببخش و عفو كن!
    مرا تا آن زمان زنده بدار كه مى دانى زنده ماندنم، برايم خير و بركت دارد، مرگ مرا زمانى برسان كه مى دانى مرگ برايم نيكو و شايسته است.
    از تو مى خواهم كارى كنى كه در آشكار و نهان از تو خشيت و ترس داشته باشم! كارى كن كه در غضب و خوشحالى از انصاف و عدالت خارج نشوم.
    خدايا! در فقر و بى نيازى به من ميانه روى در هزينه ها را عطا كن! از تو نعمت هميشگى و شادمانى كه هرگز به غم تبديل نشود مى خواهم.
    خدايا! كارى كن تا به آن چه تو برايم تقدير كرده اى، راضى باشم! از تو مى خواهم لذّت ديدار خودت را به من ارزانى دارى و مرا در كارهايم هدايت كنى، از شرّ نفسم به تو پناه مى برم!
    * * *
    ? شرح دعا
    "اَسْاَلُكَ الرِّضَا بَعْدَ الْقَضَاءِ".
    "خدايا! كارى كن تا به آن چه تو برايم تقدير كرده اى، راضى باشم!".
    به راستى "تقدير" چيست؟
    خدا براى انسان ها، برنامه ريزى مى كند، به اين برنامه "تقدير" مى گويند. تقدير، همان سرنوشت هر انسان است كه به آن "قضا و قَدَر" هم گفته مى شود.
    اين سخن پيامبر است: "هر كس به تقدير خدا ايمان نداشته باشد، خدا در روز قيامت به او نظر رحمت نمى كند".[7]
    به راستى، اين سرنوشت (قضا و قَدَر) چيست؟ اگر خدا به ما اختيار داده است و در انجام كارهاى خود، اختيار داريم، پس ديگر سرنوشت (قضا و قَدَر) چه معنايى دارد؟ اگر خدا زندگى ما را برنامه ريزى مى كند، ديگر اختيار ما چه معنايى دارد؟
    يكى از ياران امام صادق(عليه السلام) درباره قضا و قَدَر از ايشان سؤال كرد، امام به او فرمود:
    ــ آيا مى خواهى سرنوشت يا قضا و قَدَر را در چند جمله برايت بيان كنم؟
    ــ آرى. مولاى من !
    ــ وقتى روز قيامت فرا رسد و خدا مردم را براى حسابرسى جمع كند، از قضا و قَدَر يا سرنوشتِ آن ها سؤال نمى كند، بلكه از اعمال آنان سؤال مى كند.
    من بايد در اين جمله فكر كنم. منظور از اين سخن چيست؟
    خدا در روز قيامت هنگام حسابرسى از من سؤال مى كند: "چرا دروغ گفتى؟ چرا تهمت زدى؟ چرا به ديگران ظلم كردى؟".
    اين سؤالات درستى است، زيرا خدا از كارهايى سؤال مى كند كه من انجام داده ام، امّا خدا هرگز در روز قيامت به من نمى گويد: "چرا مريض شدى؟ چرا عمر تو كوتاه بود؟ چرا در ايران به دنيا آمدى؟"، زيرا اين ها چيزهايى است كه به سرنوشت (قضا و قَدَر) برمى گردد.
    روشن است كه منظور از مرگ و بيمارى در اينجا، چيزى است كه من خودم باعث آن نبوده ام. اگر من خودم باعث بيمارى يا مرگ خودم بشوم، اين ديگر تقدير نيست، بلكه عمل خود من است. (كسى كه خودكشى مى كند، خودش چنين اراده كرده است).
    اكنون دانستم كه زندگى من دو محدوده جداگانه دارد:
    * محدوده اوّل: محدوده عمل.
    در اين محدوده همه كردارها و رفتارهاى من جاى مى گيرد (نماز خواندن، كمك به ديگران، روزه گرفتن، دروغ گفتن، غيبت كردن و...).
    محدوده دوم: محدوده قضا و قَدَر.
    در اين محدوده سرنوشت من جاى مى گيرد (مدّت عمر من، بيمارى و سلامتى من، بلاها، سختى ها و...).
    خدا در روز قيامت فقط و فقط درباره محدوده اوّل از من سؤال مى كند، زيرا من مسؤول كردار و رفتار خود هستم. خدا هرگز عمل مرا برنامه ريزى و تقدير نمى كند، اين خود من هستم كه با اختيار خود، عمل و كردار خود را شكل مى دهم.
    ولى خدا به حكمت خويش، روزىِ عدّه اى را كم و روزىِ عدّه اى را زياد مى كند، عدّه اى در بيمارى و سختى هستند و عدّه اى هم در سلامتى. عدّه اى در جوانى از دنيا مى روند و عدّه اى ديگر در پيرى، اين ها از قضا و قَدَر است.[8]
    حضرت فاطمه(عليها السلام) به ما ياد مى دهد كه به تقدير خدا راضى و خشنود باشيم و بدانيم خدا به حكمت خويش، جز خوبى براى ما تقدير نمى كند. كسى كه با انديشه فاطمه(عليها السلام) آشنا است ديگر امور زندگى خود و ديگران را به "شانس" نسبت نمى دهد، نمى گويد: "دوستم چه شانس خوبى دارد"، "من چقدر بدشانس هستم"، او اين امور را تقدير خدايى مى بيند كه جز خوبى براى بندگانش نمى خواهد.



    ? ترجمه دعا
    خدايا! من با گناه بر خود ستم كرده ام، از تو مى خواهم گناهانم را ببخشى كه كسى غير از تو گناهان را نمى بخشد!
    خدايا! قبل از آنكه بلا به سراغم بيايد، عافيت به من ارزانى دار، اگر بلايى بر من نازل شد، صبر بر آن را به من بده، از تو مى خواهم مرگ من، سفر به سوى مهربانى تو باشد.
    خدايا! تو و همه فرشتگان و هر كس در آسمان ها و زمين است را به گواهى مى گيرم كه جز تو خدايى نيست. تو شريك و همتايى ندارى! شهادت مى دهم كه محمّد(صلى الله عليه وآله) بنده و فرستاده توست.
    خدايا! من از تو حاجت هاى خود را مى خواهم و به درگاه تو گدايى مى كنم كه حمد و ستايش، مخصوص توست و معبودى جز تو وجود ندارد، تو آسمان ها و زمين را آفريدى، تو قبل از وجود هر موجودى، بوده اى و همه چيز را تو خلق كردى و بعد از آن كه همه موجودات از بين مى روند، تو باقى خواهى بود.
    خدايا! چشم اميدم به سوى رحمت توست، دست خود را به سوى كرم تو دراز كرده ام، مرا نااميد مكن در حالى كه به تو اميد دارم!
    خدايا! من از تو طلب بخشش مى كنم، مرا عذاب نكن در حالى كه من از تو مى خواهم مرا ببخشى! گناهانم را ببخش، چرا كه تو به همه چيز من، آگاهى، مرا عذاب مكن چرا كه تو بر من قدرت دارى! من تو را به رحمت و مهربانى ات سوگند مى دهم و از تو مى خواهم مرا ببخشى، اى كه از همه كس بر من مهربان ترى!
    * * *
    ? شرح دعا
    "فَاعْفُ عَنِّي ... فَاغْفِرْ لِي".
    حضرت فاطمه(عليها السلام) از خدا "عفو" و "مغفرت" را مى طلبد، در زبان فارسى ما اين دو واژه را "بخشيدن" معنا مى كنيم، ولى ميان آنها، تفاوتى وجود دارد كه با يك مثال، آن را بيان مى كنم:
    فرزندى هنگام بازى با توپ، شيشه خانه را مى شكند، او مى ترسد و فرار مى كند. بعد از مدّتى، او پشيمان مى شود و به خانه برمى گردد و از پدرش عذرخواهى مى كند، پدر او را مى بخشد، امّا با شيشه شكسته چه بايد كرد؟ فرزند از پدر مى خواهد تا اثر اشتباه او را برطرف كند. پدر از دوستش مى خواهد تا پنجره خانه را شيشه كند، بعد از مدّتى همه چيز درست مى شود.
    با بازگشت فرزند به خانه و پشيمانى او، پدر او را "عفو" مى كند، ولى وقتى پدر آن شيشه را درست كرد، "مغفرت" معنا پيدا مى كند.[9]
    خدا به ما فرمان داده است تا نافرمانى او را نكنيم، افسوس كه ما فريب شيطان را خورديم و گناه كرديم، وقتى ما پشيمان مى شويم، از خدا مى خواهيم ما را ببخشد و "عفو" كند، ولى وقتى از او مى خواهيم تا آثار گناه ما را از بين ببرد، از خدا "مغفرت" خواسته ايم.
    * * *
    در اين دعا، فاطمه(عليها السلام) "خشيت از خدا" را طلب مى كند و مى گويد:
    "اَسْاَلُكَ خَشْيَتَكَ فِي الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ".
    "خدايا! كارى كن كه در آشكار و نهان از تو خشيت داشته باشم".
    بعضى ها "خشيت" را "ترس" معنا مى كنند، در حالى كه "خشيت از خدا" به معناى "ترس از خدا" نيست، آرى، واژه "خوف" به معناى "ترس" است، "خوف از خدا" يعنى "ترس از خدا".
    نكته مهم اين است، بين "خوف از خدا" و "خشيت از خدا" تفاوت وجود دارد.
    بگذار اين گونه برايت بگويم: شخصى به جنگل مى رود، ناگهان صداى شيرى به گوش مى رسد. ترس وجود او را فرا مى گيرد و فرار مى كند، زيرا خطرى او را تهديد مى كند. اينجا "خوف" معنا پيدا مى كند.
    ولى شخصى كه در جاده رانندگى مى كند، از پليس راه نمى ترسد، او مواظب است تا تخلّف نكند، زيرا اگر پليس متوجّه تخلّف او شود او را جريمه مى كند، راننده وقتى پليس را مى بيند بيشتر دقّت مى كند، در واقع او از سرانجام كار خودش مى ترسد كه نكند جريمه شود.
    در زبان عربى، هنگامى كه آن شخص از شير ترسيد از واژه "خوف" استفاده مى كنند ولى براى آن حالتى كه راننده در مقابل پليس راه دارد، واژه "خشيت" را به كار مى برند.[10]
    پس "خشيت" به معناى "خوف" نيست. حضرت فاطمه(عليها السلام) در اين دعا "خشيت از خدا" را مى خواهد. قرآن مى گويد هر كس علم داشته باشد از خدا خشيت دارد. يعنى مواظب است گناه نكند و از مسير حق خارج نشود. او مى داند كه اگر گناه بكند خودش گرفتار مى شود. يك انسان معمولى ممكن است از خدا بترسد; امّا كسى كه عالم و دانشمند است مى داند خدا ترس ندارد و فقط اوست كه به مقام "خشيت" مى رسد، حضرت فاطمه(عليها السلام) در اين دعا از خدا اين مقام را مى خواهد.



    ? ترجمه دعا
    اى خدايى كه رحمت تو، وسيع است و درود تو، بهترين درود است از تو مى خواهم بر محمّد(صلى الله عليه وآله) بهترين درود را بفرستى كه او بهترين بنده توست، تو ما را به دست او از نادانى نجات دادى و به ساحل هدايت رساندى، پس توفيقمان بده تا از او پيروى كنيم و رستگار شويم.
    پروردگارا! حمد و ستايش، مخصوص توست، تو سرچشمه همه خوبى ها هستى!
    من تو را ستايش مى كنم به اندازه آسمان ها و زمين و آنچه در ميان آسمان ها و زمين است، تو را ستايش مى كنم به اندازه آنچه آفريده اى از عرش و بهشت و... .
    تو را ستايش مى كنم به اندازه ذرّات آب و خاك! به اندازه آنچه ديده مى شود و آنچه ديده نمى شود!
    خدايا درود و بركت و رحمت و نعمت خودت را بر محمّد و خاندان پاكش نازل كن همانگونه كه درود و بركت و رحمت خود را بر ابراهيم و خاندان او عطا كردى كه تو بزرگوارى!
    خدايا! بالاترين مقام در بهشت را به محمّد(صلى الله عليه وآله) ارزانى دار و در روز قيامت، بهترين پاداش را به او عطا كن تا او را بر همگان برترى داده باشى! خدايا! بر محمّد و خاندان او درود بفرست، بر همه فرشتگان و پيامبرانت درود بفرست!
    سلام بر جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل!
    سلام بر فرشتگان كه نظام هستى را به اذن تو، مديريت مى كنند و جلوه قدرت تو هستند.
    سلام بر آن فرشتگان كه به درگاه تو نزديك تر از بقيّه هستند!
    سلام بر فرشتگانى كه اعمال انسان ها را ثبت مى كنند!
    سلام بر فرشتگان بلندمرتبه!
    سلام بر پدر و مادرمان، آدم و حوّا!
    سلام بر همه پيامبران!
    سلام بر صدّيقان، شهدا و نيكوكاران!
    تو را حمد و ستايش مى كنم، باور دارم كه هر تغييرى در اين جهان با اجازه توست، هر قدرتى كه مى بينم از تو قدرت گرفته است، تو خداى بلند مرتبه هستى! تو براى يارى من، كفايت مى كنى و من بر تو توكّل مى كنم، از تو مى خواهم تا بر محمّد و آل محمّد، سلام و درود فراوان بفرستى!
    * * *
    ? شرح دعا
    "سَلَامٌ عَلَى جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ وَ اِسْرَافِيلَ...".
    "سلام بر جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل! سلام بر فرشتگان! سلام بر همه پيامبران..".
    در اينجا حضرت فاطمه(عليها السلام) به من ياد مى دهد كه وقتى با خدا سخن گفتم و حاجت خود را از او خواستم به همه پيامبران، فرشتگان و بندگان خوب خدا، سلام كنم، در واقع من با اين كار به جلوه خوبى ها احترام مى گذارم و وقتى بر كسانى كه نزد خدا عزيز و بزرگوار هستند، سلام مى كنم، آنان نيز جواب اين سلام را مى دهند، هر چند من جواب آنان را نمى شنوم، اين جواب آنان باعث مى شود تا خير و رحمت را به سوى خود جذب كنم.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۳: از كتاب دعاى مادرم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن