بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
مى خواستم از اهل بيت(عليهم السلام) بنويسم، امّا نمى توانستم، شب از نيمه گذشته بود، از خانه بيرون آمدم، يك نفر كوچه را جارو مى زد، او مرا شناخت... از من پرسيد: چرا اين وقت شب، از خانه بيرون آمده اى؟
گفتم: مى خواهم بنويسم، ولى قلم ياريم نمى كند و چه درد جانكاهى است كه يك نويسنده نتواند بنويسد!
او رو به من كرد و گفت: تو خيال مى كنى بى اجازه مى توانى براى اهل بيت(عليهم السلام)بنويسى؟ اين خاندان به هر كسى اجازه نمى دهند برايشان بنويسد. برو از آنان اجازه بگير!
سخن آن مردِ ناشناس، چشمه اى از حكمت بود، ديگر آن مرد را نديدم، بارها به جستجويش پرداختم، امّا او را نيافتم.
من اين سخن را به خاطر سپردم: "اين خاندان به هر كسى اجازه نمى دهند برايشان بنويسد"، پس به سفارش آن مرد، عمل كردم و توسّل به بانوى كرامت جستم...
اكنون وقت آن است كه خطاب به حضرت فاطمه(عليها السلام)چنين عرضه كنم: اى مادرِ مهربان! از شما ممنونم كه به من اجازه دادى تا برايت بنويسم.
مهدى خُدّاميان آرانى
اسفند ماه 1393