گروهى از مردم هنوز منتظر هستند تا نوبت آنها فرا برسد، آنها هم مى خواهند با على(عليه السلام) بيعت كنند.
ديدن اين صحنه براى پيامبر بسيار لذّت بخش است . او بعد از بيعت هر گروه ، رو به آسمان مى كند و مى گويد : "ستايش خدايى كه من و خاندان مرا بر همه برترى بخشيد" .
[138] او از اينكه براى بيعت با على(عليه السلام) چنين مراسم باشكوهى برگزار شده است ، شادمان است .
اكنون ديگر جامعه اسلامى رهبر و امام دارد و اگر مرگ پيامبر فرا برسد جامعه ، مسير كمال و سعادت خود را ادامه خواهد داد .
مى بينم كه تو در گوشه اى ايستاده اى و به خيمه مولايت نگاه مى كنى .
در اين فكر هستى كه چه موقع نوبت تو فرا مى رسد تا براى بيعت بروى .
به راستى آن لحظه اى كه وارد خيمه مولاى مهربان بشوى چه خواهى گفت ؟
مى دانم كه اشك ، امانت نخواهد داد ، لحظه بيعت با امام ، بهترين لحظه زندگى تو خواهد بود .
با امام خود بيعت مى كنى و پيمان مى بندى كه تا پاى جان در راه او و مكتبش ، ايستادگى كنى !
در اين هنگام ، سر و صدايى مى شنوى .
چه خبر شده است ؟
آنجا را نگاه كن ! آن جوان را ببين .
او با چند نفر از اينجا دور مى شود ، او چقدر با غرور و تكبّر راه مى رود !
اين جوان كيست ؟ چه مى گويد ؟
چرا اينقدر عصبانى است ؟
او فرياد برمى آورد : "محمّد دروغ گفته است ! ما هرگز ولايت على را قبول نمى كنيم !" .
به راستى او كيست كه چنين سخن مى گويد ؟
از اطرافيان خود پرسوجو مى كنم ، مى فهمم كه او معاويه است .
جاى هيچ تعجّبى نيست ، سال ها پدر او پرچمدار لشكر كفر بوده است .
او پسر همان كسى است كه براى كشتن پيامبر به مدينه لشكر كشى كرده بود.
معاويه دشمنى با حق و حقيقت را از پدر به ارث برده است .
او نه تنها با على(عليه السلام) بيعت نمى كند بلكه آشكارا مخالفت خود را اعلام مى دارد .
نگاه كن ! او به سوى خاندان و فاميل خود كه بنى اُميّه نام دارند مى رود .
همسفر ! ما چه بايد بكنيم ؟ نكند اين كار معاويه ، باعث فتنه اى بشود ؟
آيا موافقى برويم و به پيامبر خبر بدهيم ؟
آنجا خيمه پيامبر است ، عدّه اى از مسلمانان داخل خيمه هستند ، من و تو هم وارد خيمه مى شويم .
سكوت همه جا را فرا گرفته و نگاه پيامبر به گوشه اى خيره مانده است ، هيچ كس سخن نمى گويد .
بعد از لحظاتى . . .پيامبر سكوت را مى شكند و آيه هايى كه همين الآن جبرئيل آورده است را مى خواند :
(فَلا صَدَّقَ و لاصَلّى... وَ لـكِنْ كذَّبَ و تَولّى ...) ، "واى بر آن كسى كه حق را قبول نكرد و آن را دروغ شمرد و با تكبّر به سوى خويشانش رفت ، پس واى بر او !".
[139] همه با خود مى گويند: اين آيه ها به چه مناسبت نازل شده است ؟
آنها خبر ندارند كه معاويه ، ولايت على(عليه السلام) را قبول نكرده و با تكبّر به سوى خاندان خود رفته است .
جبرئيل ، همه خبرها را براى پيامبر آورده و با نازل شدنِ اين آيه ها ، آبروى معاويه پيش مردم مى رود .
پيامبر در ابتدا تصميم مى گيرد تا معاويه را مجازات كند ، امّا از اين كار منصرف مى شود .
[140] شايد تو بگويى : پيامبر بايد او را به سزاى عمل خود برساند .
امّا بدان كه امروز ، حناى معاويه رنگى ندارد .
او دشمنى خود را با پيامبر آشكار كرد و ديگر مردم او را شناختند و فريب او را نمى خورند .
مردم او و پدرش (ابوسفيان) را به خوبى مى شناسند ، آنها از قديم دشمنان پيامبر بوده اند ، دست آنها آلوده به خون حمزه(عليه السلام)، عموى پيامبر است !
همسفرم ! آيا مى دانى بايد نگران چه باشيم ؟
پيرمردهايى كه سنّ و سالى از آنها گذشته است ، آنها به ظاهر ريش خود را در راه اسلام سفيد كرده اند و مردم آنها را به عنوان يار پيامبر مى شناسند و همه جا خود را همراه و هميار پيامبر نشان داده اند!!
آنها با على(عليه السلام) بيعت كردند و اتفاقاً ، اوّلين نفرهايى بودند كه اين كار را كردند ، امّا . . .
آنها امروز بيعت كرده اند ، امّا به فكر فتنه اى بزرگ هستند ، آنها مى خواهند با نام اسلام ، كمر ولايت را بشكنند !