کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل سيزده

      فصل سيزده


    هوا ديگر تاريك شده است و ستارگان جلوه نمايى مى كنند ، آسمان چه شكوهى دارد !
    پيامبر در حالى كه بر شتر خويش سوار است و ذكر استغفر الله بر لب دارد به سوى سرزمين مشعر مى رود .
    بعد از ساعتى به آن سرزمين مى رسيم ، پيامبر دستور مى دهد تا بلال اذان بگويد ، نماز مغرب و عشاء بر پا مى شود .[51]
    امشب كه شب عيد قربان است ، بايد در اين صحرا بمانيم و فردا اوّل طلوع آفتاب به سرزمين منا برويم .
    بعد از نماز ، پيامبر مقدارى استراحت مى كند .
    تو هم خيلى خسته اى ، قدرى استراحت كن . . .
    . . .همسفر ! برخيز ! اذان صبح نزديك است ، بايد سريع وضو بگيرى ، الآن نماز بر پا مى شود .
    صداى اذان در اين سرزمين مى پيچد :
    الله اكبر !
    نماز بر پا مى شود ، چه نماز باصفايى !
    هوا دارد روشن مى شود و پيامبر رو به قبله ايستاده است و مشغول دعا است .
    دعاى پيامبر تا لحظه روشن شدنِ هوا، طول مى كشد ، وقتى كه هوا كاملا روشن مى شود پيامبر به سوى سرزمين منا حركت مى كند .[52]
    پيامبر از مردم مى خواهد تا به آرامى قدم بردارند و موجب اذيّت و آزار ديگران نشوند .
    در روزگار جاهليّت ، رسم بر اين بود كه مردم با عجله ، سرزمين مشعر را ترك مى كردند ، امّا پيامبر با اين رسم مخالفت مى كند و براى همين، دستور مى دهد تا مردم به آرامى به سوى منا بروند .[53]
    گوش كن !
    پيامبر زير لب اين دعا را زمزمه مى كند : "خدايا ! توبه مرا قبول كن و دعاى مرا مستجاب نما !" .[54]





نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۳: از كتاب روى دست آسمان نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن