کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل يك

      فصل يك


    ــ آيا شما مى دانيد خانه اَصبغ كجاست؟
    ــ كدام اصبغ!
    ــ همان كه يكى از ياران حضرت على(عليه السلام) مى باشد.
    ــ آرى، انتهاى همين كوچه، دست چپ، خانه دوّم.
    از اينكه بعد از ساعت ها جستجو در شهر كوفه، سرانجام خانه اصبغ را پيدا كردم، در پوست خود نمى گنجم.
    من يار باوفاى حضرت على(عليه السلام) را خواهم ديد.
    درِ خانه را مى زنم و صداى آن پيرمرد مهربان به گوشم مى خورد كه مى گويد: صبر كن، آمدم.
    با مهربانى مرا به خانه خويش دعوت مى كند و با نوشيدنى گوارايى از من پذيرايى مى كند.
    اين پيرمرد چه چهره نورانى و جذّابى دارد!
    خودم را معرّفى مى كنم: نويسنده اى هستم كه براى جوانان كتاب مى نويسم، امروز آمده ام با شما همراه باشم.
    او سرى تكان مى دهد و با مهربانى به من نگاه مى كند و مى گويد: خوب، مى خواهى با اين كتاب خود به جوانان چه بگويى؟
    گفتم: مى خواهم عشق به مسجد را در دل جوانان زنده كنم. آيا مى توانى در اين راه كمكم كنى؟
    نگاه كن، غبار غمى بر چهره اين پيرمرد مى نشيند و اشك از گوشه چشمان او جارى مى شود.
    خدايا! چه شد من كه حرف بدى نزدم، پس چرا اصبغ ناراحت شد.
    ــ آيا از سؤال من ناراحت شديد؟
    ــ نه پسرم، با سخن تو به ياد خاطره اى افتادم و دلم بهارى شد.
    ــ چه خاطره اى؟
    ــ ياد مولاى خود حضرت على(عليه السلام) افتادم، آن يار مهربانم كه مرا تنها گذاشت و رفت.
    و اين جا بود كه اين پيرمرد شروع به سخن كرد: يادش به خير، آن روزها كه مولايم بود، من به خانه آن حضرت مى رفتم; در كنار او مى نشستم و آن حضرت برايم سخن مى گفت. سخنان آن حضرت چنان شيرين و ارزشمند بود كه هيچ گاه از آن سير نمى شدم.
    هر روز آن حضرت مطالبى تازه برايم مى گفت، آرى يك روز هم سخن از مسجد به ميان آمد.
    يادم هست كه مولايم فرمود: "اى اصبغ! سعى كن نمازت را در مسجد بخوانى. كسى كه نماز خود را در مسجد بخواند، خداوند به او توفيق دوستى با يكى از بندگان خوب خود را مى دهد تا از دوستى با او بهره ببرد و يا به او شناخت و معرفتى مى دهد كه قبلا از آن بى بهره بوده است و يا توانايى دورى از گناه و معصيت را به او عطا مى كند".[1]
    آرى، بى جهت نبود كه اصبغ با اين سن و سال زيادى كه داشت سعى مى كرد تا نماز خود را در مسجد بخواند.
    او مى دانست كه خداوند متعال براى مسجد رفتن اثر خاصّى قرار داده است.
    پس اى جوانانى كه به دنبال پيدا كردن دوست صميمى و خوب هستيد، به سوى مسجد بشتابيد تا صاحب خانه براى شما طرح يك دوستى بزرگ را بريزد.
    آرى، موفّقيّت در سايه دوستى با يار و همراهى مناسب حاصل مى شود.
    اگر خواهان عرفان هستى و مى كوشى تا به معرفت برسى به سوى مسجد رو كن.
    بيا و با خانه خدا دوست شو كه صاحب خانه از قلبِ تو، با معرفتى راستين پذيرايى مى كند.
    اگر مى خواهى رحمت خدا را به سوى خود جذب كنى; اگر دوست دارى مهربانى خدا را به صورت ويژه در زندگى خود بيابى، به سوى مسجد بشتاب تا زير باران مهربانى خدا قرار بگيرى.
    اگر فاصله گرفتن از گناه برايت سخت شده است; اگر شيطان وسوسه ات مى كند و تو در مقابل وسوسه هاى او احساس ضعف مى كنى به مسجد بشتاب، آن جا است كه خداوند ايمان تو را شارژ مى كند.
    بدان با همين حضور در خانه خدا مى توانى ايمان خود را تقويت كنى.
    شيطان در كمين تو است و تو بايد آماده باشى. بايد شيطان را از خود نااميد كنى.
    تو با مسجد رفتن مى توانى هر آنچه براى خوشبختى معنوى لازم دارى به دست آورى. آيا ديگر تنهايى ها براى تو بس نيست؟
    درمانِ روح تو همين حضور در مسجد است و صاحب خانه كه خيلى آقا و مهربان است، از همه نيازهاى تو آگاه است.
    او مى داند كه در اين لحظه به راهنمايى يك دوست نياز دارى.
    براى همين مى بينى از راهى كه باور نمى كنى يك دوست خوب روزيت شد و آنگاه زندگى تو متحوّل مى شود.[2]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱: از كتاب به باغ خدا برويم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن