کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل پانزده

     فصل پانزده


    مسلمانان در روز غدير با حضرت على(عليه السلام) بيعت كرده بودند، ولى بعد از پيامبر، آنان در "سقيفه" جمع شدند و با ابوبكر بيعت كردند، اين اتفاق با برنامه ريزى خط نفاق انجام شد.
    خط نفاق براى رسيدن به هدف خود از سال ها پيش برنامه ريزى كرده بود و براى اين كه بتواند حكومت را به دست بگيرد مردم را از "حجت خدا" غافل كرد. آرى، وقتى مردم "حجّت خدا" را از ياد ببرند، خط نفاق مى تواند بر آنان حكومت كند.
    آتشى كه در "سقيفه" روشن شد، هنوز شعله مى كشد، "سقيفه" حضرت على(عليه السلام) را خانه نشين كرد و مظلوميت او را رقم زد، اين "سقيفه" بود كه حادثه كربلا را پيش آورد مردم جامعه با پيروى از سياست سقيفه، امامان را در اوج مظلوميت قرار دادند.
    امروز هم تو مظلوم هستى و غريب! كسانى كه محبّت رياست در دل دارند دوست دارند تا مردم تو را از ياد ببرند، سياست آنان غفلت از ياد توست، تو كه حجّت خدا مى باشى، آنان چنان دچار غرور و خودخواهى شده اند كه خود را سلطان بزرگ دنيا مى خوانند و نمى گذارند نامى از تو برده شود، آنان نمى خواهند آزادگان جهان با تو آشنا شوند.
    آنان مى خواهند خودشان باشند و قدرت خودشان و ديگر هيچ! آنان در اوج تاريكى اند و تاريكى را مى خواهند و دشمن روشنايى اند و براى همين، جايگاه تو را غصب كرده اند، آنان كه تاريك اند، دشمن خورشيدند.
    "اهل سقيفه" على(عليه السلام) را خانه نشين كردند و تو را هم از چشم ها غايب نمودند، اگر على(عليه السلام) درد دلش را با چاه بيان كرد و شرح غربتش را به بيابان گفت، تو هم دل شكستى اى و درد دلت را به بيابان مى گويى!
    اگر ياران امام حسن(عليه السلام) او را تنها گذاشتند، تو هم تنها مانده اى! وقتى معاويه سكه هاى طلا براى ياران امام حسن(عليه السلام)فرستاد، آنان از لشكر او جدا شدند و به سپاه معاويه پيوستند و شمشير به روى حجت خدا كشيدند، ديروز كسانى كه از دوستى امام خود دم مى زدند، وقتى سكه هاى طلا را ديدند، او را از ياد بردند.
    امام حسين(عليه السلام) روز عاشورا فرياد برآورد: "آيا كسى هست مرا يارى كند؟"، اين نداى آن حضرت، فقط در روز عاشورا بود، ولى تو صدها سال است اين چنين ندا مى دهى ولى خيلى ها عهد و پيمان با تو را فراموش كرده اند.
    تو خوب ترين خوب ها مى باشى كه تمام دردها و مصيبت ها را به جان خريده اى، سال هاى سال است كه در انتظارى تا شيعيان از خواب غفلت بيدار شوند...
    تو آقاىِ ما، صاحب ما، مولاى ما هستى و ما اين را باور نداريم، آخر چگونه ممكن است ما اين را باور داشته باشيم و اين گونه خاموش بمانيم و در مصيبت و غم هاى تو، ناله سر ندهيم!
    به اذن خدا، بر سر سفره مهربانى تو نشسته ام همان گونه كه همه جهان، ريزه خوار سفره لطف توست، پس چرا چشم به سفره هاى ديگران دارم؟ افسوس از اين همه بى توجهى و غفلت! همه محتاج تواند، من سر سفره تو هستم ولى چشم به دست گدايان ديگر دوخته ام!
    اين چه دردى است كه مرا فرا گرفته است! به بركت وجود تو، همه مخلوقات، روزى مى خورند، من چنين امام عزيزى داشته باشم ولى باز هم به در خانه اين و آن بروم و منتظر يك قرص نانى باشم كه آنان به من بدهند؟ وقتى من تو را از ياد برده ام، به چنين مصيبت هايى گرفتار مى شوم! چه مصيبتى بدتر از اين كه تو را رها كنم و نياز خود را به گدايان ديگر ببرم!


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۵: از كتاب ياد غريب نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن