کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    مائِده: آيه ۱ - ۵

      مائِده: آيه ۱ - ۵


    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الاَْنْعَامِ إِلَّا مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ (1 ) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْيَ وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا آَمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانًا وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآَنُ قَوْم أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الاِْثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ (2 )حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالاَْزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الاِْسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَة غَيْرَ مُتَجَانِف لاِِثْم فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (3 )يَسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللَّهُ فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ وَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ (4 )الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالُْمحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالُْمحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آَتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَان وَمَنْ يَكْفُرْ بِالاِْيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الاَْخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ (5 )
    سخن خود را با وفاى به عهد و پيمان آغاز مى كنى، از من مى خواهى تا به عهد و پيمانى كه با ديگران مى بندم، پايبند باشم. تو دوست دارى كه وفاى به عهد، شيوه زندگيم باشد.
    بايد به پيمان و عهدى كه با مردم بسته ام، احترام بگذارم و به آن پايبند باشم، همين طور بايد به عهد و پيمان تو نيز وفادار بمانم، برايم از پيمان شريعت و پيمان امامت نيز سخن مى گويى.
    آرى، در اينجا سخن از سه پيمان به ميان مى آورى: پيمان ديگران، پيمان شريعت، پيمان امامت.
    من بايد درباره اين سه پيمان بيشتر بدانم:
    * 1 - پيمان ديگران
    از من مى خواهى تا اگر با كسى عهدى بستم، قراردادى امضاء كردم، به آن پايبند بمانم. وفاى به عهد و پيمان، از اساسى ترين شرايط زندگى اجتماعى است، در جامعه اى كه اين اصل مهم فراموش شود، هرج و مرج، جامعه را فرا خواهد گرفت و بى اعتمادى نسبت به يكديگر رواج خواهد يافت.
    اين سخن پيامبر توست: "هر كس به عهد و پيمان خود وفا نكند، دين ندارد".[1]
    و اين سخن توست: "به عهد و پيمان خود وفادار باشيد".
    * 2 - پيمان شريعت
    تو دين اسلام را كامل ترين اديان برشمردى و آن را مايه سعادت و رستگارى بندگان قرار دادى و براى مسلمانان دستوراتى در زمينه هاى مختلف زندگى وضع كرده اى.
    دين مسيحيّت، بيشتر به ارتباط انسان با تو پرداخته است و در آن كمتر از "شريعت" و "فقه" سخنى به ميان آمده است. شريعت، همان راه و رسم زندگى فردى و اجتماعى است، تو در اسلام، براى تمام زاويه هاى زندگى، برنامه مشخّص كرده اى، براى تولّد، ازدواج، خواب، خوراك، پوشاك و... به من دستور داده اى.
    يك مسلمان در چهارچوب اين برنامه زندگى مى كند و اين برنامه به او، هويّت اسلامى مى دهد.
    * 3 - پيمان امامت
    امامت، عهدى آسمانى است، تو براى هدايت جامعه، بهترين بندگان خود را به عنوان "امام" برگزيدى و آنان را از هر گناه و خطايى دور كردى، به آنان مقام "عصمت" را عنايت كردى و از همه خواستى تا از آنان پيروى كنند.
    على(عليه السلام)و يازده امام بعد از او، رهبرانى آسمانى هستند و تو دين اسلام را با امامت و ولايت آنان تكميل كردى، امروز هم مهدى(عليه السلام)امام زمان من است و با اعتقاد به امامت او، دينِ من كامل مى شود.[2]

    * * *


    در اينجا از دو موضوع مهم سخن مى گويى كه به "شريعت" ارتباط دارد:
    * قانون اوّل:
    "گوشت چهارپايانِ علف خوار حلال است، البتّه در مواردى هم حرام مى شود، مثلا چهارپايى كه خودش مرده باشد گوشتش حرام است".
    توضيح بيشتر درباره اين قانون را بعداً ذكر مى كنى.
    * قانون دوم:
    "وقتى به سفر حجّ مى رويد و در لباس احرام هستيد، حيوانات را شكار نكنيد".
    ابتدا از غذا سخن مى گويى، غذايى كه باعث تقويت جسم مى شود و به من قدرت و توان مى دهد تا بتوانم زندگى سالمى داشته باشم، بعد از آن از سفر حجّ سخن مى گويى، سفر حج، باعث تقويت معنويّت و قدرت هاى روحى من مى شود.
    من هم جسم دارم، هم روح ! از غذاى جسم و قانون آن برايم سخن مى گويى و سپس از سفر حجّ و قوانين آن برايم مى گويى، مى خواهى كه من به معنويّت توجّه داشته باشم و به تقويت بُعد روحى خويش هم همّت گمارم.

    * * *


    در صورتى كه توانايى انجام سفر حجّ را داشته باشم، حجّ بر من واجب مى شود و بايد به زيارت كعبه بروم و پروانهوار، دور آن طواف كنم.
    تو براى اين سفر قوانينى وضع كرده اى، مثلاً بايد قبل از رسيدن به شهر مكّه، لباس احرام به تن كنم. لباس احرام لباسى سفيد رنگ، شبيه كفن است، بايد ذكر "لبّيك" بگويم، دعوتت را اجابت كنم و به سويت بيايم.
    تو مى دانستى كه من از مرگ مى ترسم، از اين رو خواسته اى تا يك بار مرگ را تجربه كنم، لباس احرام كه همان كفن است به تن نمايم، به سوى تو بيايم و از دنيا دل بركنم.
    در اين سفر به آغوش مهربانى تو پناه مى برم، ديگر نبايد آزارم به هيچ حيوانى برسد، شكار حيوانات هم بر من حرام است. اين قانون توست.
    در اينجا به هفت دستور درباره سفر حجّ اشاره مى كنى:
    1 - دستورات مرا درباره سفر حجّ تحريف نكنيد، حجّ را آن گونه به جا آوريد كه ابراهيم(عليه السلام)به جا آورد، در آيين او تصرّف نكنيد.
    2 - تو براى چهار ماه از سال احترام ويژه اى قرار دادى و هرگونه جنگ را در اين چهار ماه حرام اعلام كردى، از اين رو اين چهار ماه، ماه هاى حرام نام گرفتند.
    اين چهار ماه كدام هستند؟ "رجب، ذى القعده، ذى الحجّه، محرّم".
    به راستى ارتباط اين 4 ماه با سفر زيارتى كعبه چيست؟ سخن درباره حجّ بود، چرا سخن از ماه هاى حرام به ميان آمد؟
    سفر حجّ در ماه هاى ذى القعده و ذى الحجّه انجام مى گيرد و بعضى از حاجيان، ماه محرّم به خانه هاى خود بازمى گردند. هم چنين سفر "عمره" بيشتر در ماه "رجب" انجام مى گيرد، براى همين تو اين 4 ماه را به عنوان ماه هاى حرام معرّفى كردى. تو مى خواهى زمانى كه مردم به سوى خانه تو مى آيند، در كمال امنيّت باشند، راه ها در امن و امان باشد و كسى به آنان كه مهمانان تو هستند آسيبى نرساند.
    3 - بعضى از حاجيان همراه خود گوسفند يا شترى را براى قربانى كردن به مكّه مى آورند، بعضى از اينان حيوان همراه خود را نشانه گذارى مى كردند.
    تو از همه مى خواهى تا حرمت اين حيواناتى كه براى قربانى شدن انتخاب شده اند، نگه دارند.
    4 - تمام كسانى كه به سوى مكّه مى آيند، بايد در امنيّت كامل باشند. فرقى نمى كند كه قصد حاجى، بهره معنوى باشد، يا به دست آوردن سود تجارى. او بايد در اين سفر در امنيّت كامل باشد.
    5 - وقتى كه حاجى، اعمال حجّ را انجام داد، از لباس احرام بيرون مى آيد و لباس معمولى به تن مى كند، حرام بودن شكار فقط در زمانى است كه شخص، مُحرم است، وقتى حاجى از لباس احرام بيرون آمد، مى تواند شكار كند.
    6 - زمانى كه بُت پرستان، شهر مكّه را در اختيار داشتند، مانع شدند تا مسلمانان به زيارت خانه خدا بيايند. در سال هشتم هجرى، مسلمانان شهر مكّه را فتح كردند، در آن سال بُت پرستان ايمان آوردند.
    اكنون از مسلمانان مى خواهى تا مبادا مانع زيارت كسانى بشوند كه قبلاً بت پرست بودند. آرى، مسلمانان نبايد كينه آنان را به دل داشته باشند، آنان روزگارى بت پرست بودند، امّا اكنون ايمان آورده اند و مثل همه مردم مى توانند براى زيارت كعبه بيايند.
    7 - از مسلمانان مى خواهى تا در كارهاى نيك با يكديگر همكارى كنند و از يارى كردن در اهداف باطل و ستمكارى پرهيز كنند. آرى، انجام اعمال حجّ نياز به روحيّه همكارى دارد، در اين سفر معنوى، هيچ كار نيكى مانند يارى كردن به ديگران نيست.
    دستور به همكارى در كارهاى نيك يك اصل كلّى است كه مسلمانان در هر شرايطى بايد به آن عمل كنند. هم چنين من بايد بدانم كه همكارى در اهداف باطل و گناه آلود و ستمكارى، معصيت است و عذاب جهنّم را در پى دارد.
    از تو مى خواهم تا به من توفيق دهى به زيارت خانه تو بروم و حجّ به جا آورم و در اين سفر به همه دستورات تو عمل كنم.

    * * *


    اكنون درباره بايدها و نبايدهاى غذا خوردن برايم سخن مى گويى، پاكى غذايى كه مى خورم، در پاكى روح من اثر دارد. خوردن گوشت چهارپايان علف خوار را بر من حلال مى كنى، مى توانم از گوشت گوسفند، شتر و گاو استفاده كنم، گوشت چهارپايان گوشت خوار، بر من حرام است. تو خوردن بعضى چيزها را حرام مى كنى، زيرا مى دانى كه روح مرا آلوده مى كند.
    گوشت چهارپايان علف خوار بر من حلال است، امّا بايد در خوردن به اين 10 نكته توجّه داشته باشم:
    1 - گوشت مردار: اگر مثلا گوسفندى خودش بميرد، گوشتش حرام است، گوشت او، گوشت مردار است، فقط گوشت گوسفندى را مى توانم مصرف كنم كه ذبح شده باشد (ذبح يعنى: گوسفند رو به قبله قرار گيرد و با گفتن بسم الله، گلوى او با چاقو بريده شود).
    2 - خون: خوردن خونى كه هنگام ذبح مثلا از بدن گوسفند خارج مى شود، حرام است.
    3 - خوك: خوك با اين كه علف خوار است، گوشتش حرام است.
    4 - در روزگار جاهليّت رسم بود كه وقتى مى خواستند حيوانى را ذبح كنند، نام بُت هاى خود را به زبان مى آوردند. خوردن گوشت حيوانى كه اين گونه ذبح شود حرام است. بايد هنگام ذبح حيوان، "بسم الله" گفته شود.
    5 - در روزگار جاهليّت رسم بود كه حيوان را خفه مى كردند و گوشتش را مصرف مى كردند، خوردن گوشت اين حيوان حرام است، بايد حتماً حيوان را ذبح نمود.
    6 - حيوانى كه در اثر بيمارى بميرد و ذبح نشده باشد: خوردن گوشتش حرام است.
    7 - حيوانى كه بر اثر سقوط از پرتگاه بميرد، خوردن گوشت او نيز حرام است.
    8 - گاهى گوسفندى بر اثر شاخ زدن گوسفند ديگرى مى ميرد، خوردن گوشت اين گوسفند نيز حرام است.
    9 - گاهى گرگ مثلا به گلّه گوسفندان حمله مى كند و تعدادى از آن گوسفندان را خفه مى كند، خوردن گوشت آن گوسفندان نيز حرام است. پس اگر حيوانى بر اثر حمله حيوان درنده اى بميرد، گوشت او حرام است.
    10 - حيوانى كه تقسيم گوشت آن بر اساس قمار باشد.
    در روزگار جاهليّت رسم بود كه ده نفر با هم شرط بندى مى كردند و حيوانى را مى خريدند و آن را مى كشتند. سپس ده چوبه تير را انتخاب مى كردند و روى هفت عدد از آن تيرها، عنوان "برنده" مى نوشتند و روى سه تير هم عنوان "بازنده" را مى نوشتند. سپس آن تيرها را داخل كيسه اى مى ريختند و به صورت قرعه كشى براى هر نفر، يك تير بيرون مى آوردند.
    آن حيوان بين هفت نفرى كه عنوان "برنده" از آن ها شده بود تقسيم مى شد، سه نفرى كه بازنده بودند بايد پول آن حيوان را پرداخت مى كردند و به آنان هيچ سهمى از گوشت آن حيوان نمى رسيد. اين كار آن ها نوعى قمار بود. خوردن گوشت اين حيوان نيز حرام است، چون از راه قمار، گوشت آن تقسيم شده است.
    اكنون سخن مهمّى را بيان مى كنى: "كافران مى خواستند دين شما را نابود كنند، امّا امروز ديگر نااميد شدند، از آنان نترسيد، تنها از مخالفت دستور من بترسيد، امروز دين شما را براى شما كامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما برگزيدم".
    به راستى منظور تو از اين سخن چيست؟
    بايد فكر كنم، مطالعه كنم...

    * * *


    تو فهرست گوشت هاى حرام را برايم ذكر كردى، وقت آن است كه به سه نكته مهم اشاره كنى:
    * نكته اوّل: اضطرار
    اگر من در جايى گرفتار شوم كه به هيچ غذايى دسترسى نداشته باشم و جانم در خطر باشد، از روى ضرورت، مى توانم از اين گوشت ها استفاده كنم، البتّه بايد قصد من، گناه كردن نباشد، اين كار فقط براى حفظ جان من است و در خوردن گوشت حرام نبايد زياده روى كنم.
    اين قانون توست: هر غذاى خوب و پاك بر من حلال است، مى توانم از آن استفاده كنم. اين ده موردى كه بر من حرام كردى، ناپاك مى باشند و به جسم و جان من آسيب مى زنند.
    * نكته دوم: شكار با سگ
    حيوان حلال گوشتى كه هنگام ذبح او، "بسم الله" گفته شود، حلال است، هم چنين من مى توانم گوشت حيوانى را كه توسّط سگ شكارى صيد شده است، مصرف كنم، البتّه در اين صورت بايد دو شرط زير مراعات شود:
    1 - سگ براى شكار تربيت شده باشد (سگ ولگرد نباشد).
    2 - هنگام فرستادن سگ براى شكار، "بسم الله" گفته شود.
    با مراعات كردن اين دو نكته، اگر سگ، شكار را صيد نمود و شكار هم قبل از رسيدن صيّاد، از دنيا رفت، گوشت او حلال است. درست است كه آن حيوان، ذبح نشده است، امّا مى توان از گوشت او استفاده نمود. البتّه اگر صيّاد به حيوان شكار شده برسد و ببيند آن حيوان هنوز جان دارد، بايد او را ذبح نمايد.
    * نكته سوم
    اگر من با مسيحيان و يهوديان هم غذا شدم، مى توانم از غذاى آنان استفاده كنم، البتّه به شرط آن كه غذاى آنان از گوشت نباشد، آنان هنگام كشتن حيوانات، "بسم الله" را بر زبان جارى نمى كنند، براى همين من نبايد از گوشت حيوانى كه به دست آنان ذبح شده است، استفاده كنم.
    از آن جهت كه سخن از مسيحيان و يهوديان به ميان آمد، به ازدواج با آنان نيز اشاره مى كنى، به مردان اجازه مى دهى كه با زنان يهودى و مسيحى ازدواج بنمايند و بايد مهريه آنان را پرداخت نمايند. تو از همه مى خواهى كه همواره پاكدامن باشند و از فحشا دورى كنند.
    مواردى كه تو در اينجا بيان كردى، براى سعادت و رستگارى انسان هاست، كسى كه بعد از ايمان آوردن به تو و قرآن تو، كفر ورزد و از عمل به دستورات قرآن خوددارى كند به خودش ضرر زده است. او با اين كار، همه كارهاى خوب خود را باطل و بى اثر مى كند، كفر بعد از ايمان، باعث از بين رفتن ثواب تمامى كارهاى خوب قبل مى شود.

    * * *


    بار ديگر اين سخن تو را مى خوانم: "امروز دين شما را براى شما كامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما برگزيدم".
    منظور تو از اين سخن چيست؟
    تو به من خبر دادى كه كافران از نابودى دين اسلام نااميد شدند، در آن روز چه اتّفاق مهمّى افتاده است كه باعث شد كافران از نابودى اسلام نااميد شوند؟
    بار ديگر اين آيات را مى خوانم: از من خواستى تا به پيمان ها وفادار باشم و از قوانين سفر حجّ و حكم گوشت هاى حرام سخن به ميان آوردى و سپس گفتى: "امروز دشمنان از نابودى دين شما نااميد شدند و من دين را بر شما كامل كردم"، بعد از آن، سخن درباره گوشت ها را ادامه دادى و به ما اجازه دادى تا از گوشت شكارى كه توسّط سگ شكارى صيد شده است، استفاده كنيم و در پايان از غذاى مسيحيان و يهوديان و ازدواج با زنان آنان سخن گفتى.
    عدّه اى بر اين باورند كه منظور از تو اين چنين است: "وقتى تو حكم حرام بودن بعضى از گوشت ها (مثل مردار، گوشت خوك و...) را بيان كردى، كافران از اسلام مأيوس شدند، تو با بيان اين حكم، اسلام را كامل نمودى".
    اين سخن آنان است: پيامبر به سفر حجّ رفته بود، آخرين سفر حجّ پيامبر ! حجّة الوداع !
    مسلمانان زيادى همراه پيامبر به اين سفر آمده بودند، روز عرفه پيامبر در صحراى عرفات بود. وقتى عصر آن روز فرا رسيد جبرئيل اين آيه را بر پيامبر نازل كرد. وقتى گوشت خوك و گوشت مردار و... بر مسلمانان حرام شد، كافران از نابودى اسلام نااميد شدند.[3]

    * * *


    من يك سؤال دارم: آيا حرام شدن گوشت خوك و گوشت مردار آنقدر مهم بوده است كه كافران با شنيدن آن از نابودى اسلام، نااميد شدند؟
    چه كسى به اين سؤال پاسخ مى دهد؟
    پاسخ سؤال من اين است: پيامبر بارها چنين فرمود: "من در ميان شما قرآن و اهل بيت(عليهم السلام)را به يادگار مى گذارم".
    اگر من بخواهم قرآن را خودم بفهمم و براى فهم آن به اهل بيت(عليهم السلام)مراجعه نكنم، نتيجه همين مى شود كه در بالا گفتم. بايد قبول كنم كه وقتى حرام شدن گوشت خوك و گوشت مردار نازل شد، كافران از نابودى اسلام، نااميد شدند، امّا اصل مطلب چيز ديگرى است. بايد مطالعه كنم، من بايد به تاريخ مراجعه كنم...

    * * *


    سال دهم هجرى است، پيامبر اعمال حجّ را انجام داده است و به سوى مدينه مى رود، بيش از صدهزار نفر از مسلمانان همراه او هستند، وقتى او به سرزمين "غدير خم" مى رسد، به همه دستور مى دهد تا در آنجا منزل كنند، نزديك ظهر است، همه براى نماز آماده مى شوند. صف هاى نماز مرتّب مى شود، همه نماز ظهر را با پيامبر مى خوانند.
    بعد از نماز پيامبر با مردم سخن مى گويد و سپس على(عليه السلام)را صدا مى زند، على(عليه السلام)نزد پيامبر مى رود و طرف راست پيامبر مى ايستد.[4]
    اين صداى پيامبر است كه به گوش مى رسد: "اى مردم ! چه كسى بر شما ولايت دارد؟"
    همه مى گويند: "خدا و پيامبر او".[5]
    همه مسلمانان، اطاعت از خدا و پيامبر را بر خود واجب مى دانند، هيچ كس در ولايت خدا و پيامبر شك ندارد.
    اكنون پيامبر دست على(عليه السلام)را در دست مى گيرد و با صداى بلند مى گويد: "مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلىٌّ مَوْلاهُ; هر كس من مولاى او هستم اين على، مولاى اوست".
    سپس پيامبر چنين دعا مى كند: "خدايا ! هر كس على را دوست دارد تو او را دوست بدار و يارى كن و هر كس با على دشمنى كند با او دشمن باش و او را ذليل كن".[6]
    پيامبر اين سخن خود را سه بار تكرار مى كند.[7]
    بعد از لحظاتى ... صداى الله اكبرِ پيامبر در غدير مى پيچد.[8]
    جبرئيل نازل مى شود و اين واژه ها را براى پيامبر مى خواند: "امروز دين را بر شما كامل كرده و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و به اين راضى شدم كه اسلام، دين شما باشد".
    پيامبر اين آيه را براى مردم مى خواند، همه مردم مى فهمند كه اسلام با ولايتِ على(عليه السلام)كامل مى شود.[9]
    اسلامِ بدون امامت، ناقص است كه هرگز نمى تواند انسان را به كمال برساند.
    كافران براى بعد از مرگ پيامبر، نقشه ها كشيده بودند، آنان فكر مى كردند كه وقتى پيامبر از دنيا برود، خواهند توانست اسلام را نابود كنند، آنان امروز از نابودى اسلام نااميد شدند، فهميدند كه تو تا روز قيامت براى رهبرى جامعه برنامه دارى و دوازده امام معصوم را براى هدايت جامعه قرار داده اى.

    * * *


    ــ استاد! شما مى گوييد كه منظور از كامل شدن دين در آيه سوم سوره "مائده"، كامل شدن دين با ولايت على(عليه السلام)است؟
    ــ بله ! وقتى به سخنان اهل بيت(عليه السلام)مراجعه مى كنيم مى بينيم كه آنان نزول اين آيه را در روز عيد غدير بيان كرده اند. در كتاب "الغدير" شانزده روايت در اين زمينه نقل شده است.
    ــ اگر بخواهيم نظم آيات قرآن را مراعات كنيم بايد بگوييم كه منظور از كامل شدن دين اين است كه خدا دين را با بيان احكام گوشت ها كامل كرده است.
    ــ اگر سخن شمارا قبول كنيم بايد بگوييم كه حكم گوشت خوك و مردار باعث نااميدى كافران از نابودى اسلام شده است. به راستى آيا اين سخن قابل قبول است؟
    ــ خوب. اين سخن هم به دل من نمى نشيند. امّا چه كنم؟ اگر قبول كنم كه منظور از كامل شدن دين، ولايت على(عليه السلام)است، مشكلى پيش مى آيد.
    ــ چه مشكلى؟
    ــ قرآن ابتدا درباره گوشت خوك و مردار سخن مى گويد، بعد بحث ولايت على(عليه السلام)را مطرح مى كند، سپس به موضوع گوشت ها برمى گردد و از خوردن گوشت حرام در مواقع ضرورت سخن مى گويد. آخر اين چه حرف زدنى است؟ چرا قرآن نظم خاصّى در گفتار ندارد؟
    ــ متوجّه شدم منظور تو چيست. بايد به چهار نكته اى كه برايت مى گويم خوب فكر كنى !

    * * *


    اين چهار نكته، حقيقت مهمّى را آشكار مى كند:
    1 - قرآن در طول بيست و سه سال نازل شد، جبرئيل هر قسمت از قرآن را در مناسبت خاصّى براى پيامبر مى خواند. خود پيامبر دستور مى دادند تا هر آيه از قرآن در كدام سوره و در كجاى آن سوره قرار گيرد. در واقع، نظم قرآن به دستور پيامبر بوده است.
    2 - خدا وعده داده است كه قرآن از تحريف در امان باشد، بعد از پيامبر كسانى به حكومت رسيدند كه دشمنى زيادى با على(عليه السلام)داشتند، معاويه دستور داد هر خانه اى را كه شيعه اى در آن زندگى مى كند، خراب كنند.
    خدا مى دانست كه على(عليه السلام)دشمنان قسم خورده اى دارد. آنان براى رسيدن به هدف خود، حاضر بودند در قرآن نيز دست ببرند و آن را هم تحريف كنند. حكمت خدا حكم مى كرد كه او مطلبى كه درباره ولايت على(عليه السلام)است را در وسط اين آيه قرار دهد.
    3 - وقتى دشمنان على(عليه السلام)اين آيه را مى شنيدند، چه كار مى كردند؟ كافى بود آنان به مردم بگويند كه منظور قرآن، كامل شدن دين با بيان حكم گوشت خوك و مردار است !
    اين سخن، آنان را به هدفشان مى رساند و ديگر انگيزه اى براى تحريف قرآن براى آنان باقى نمى ماند.
    افرادى كه اهل انديشه نبودند، سخن آنان را قبول مى كردند، امّا كسانى كه اهل فكر بودند، مى دانستند كه هرگز بيان حكم گوشت خوك و مردار نمى تواند باعث نااميدى كافران از نابود كردن اسلام شود.
    خدا در اين آيه، نشانه اى براى اهل تفكّر قرار داده است تا هرگز حقيقت پنهان نماند، هر كس بخواهد مى تواند به معناى واقعى آيه برسد، كافى است فقط عاقل باشد !
    4 - اين به ما نشان مى دهد كه روش و سبك قرآن با كتاب هاى معمولى فرق مى كند. قرآن براى خود سبك خاصّى دارد كه ما بايد به آن توجّه كنيم.
    بيانِ موضوعات مختلف در يك سخن در ميان شاعران و سخنگويان مهم عرب رواج داشته است و در كلام و اشعار عربى، نمونه زيادى از آن ديده مى شود. اين روش، خلاف فصاحت و بلاغت نبوده است.
    آيه 33 سوره احزاب نيز به همين سبك نازل شده است. وقتى به آن مراجعه مى كنيم مى بينيم كه در اوّل آن، قرآن با زنان پيامبر سخن مى گويد تا عفّت خود را حفظ كنند، سپس از عصمت اهل بيت(عليهم السلام)مطلبى بيان مى كند و در آيه بعد، بار ديگر با همسران پيامبر سخن مى گويد.[10]

    * * *


    انسان دو بُعد دارد، بعد جسمى و بعد معنوى، انسان بايد به غذاى خود توجّه كند، از خوردن غذاى حرام خوددارى كند. به راستى اگر من گوشت خوك بخورم، به خدا ضررى زده ام؟ هرگز، من با اين كار به خود ضرر زده ام، نفع و ضرر دستورات خدا به خود من بازمى گردد.
    وقتى خدا على(عليه السلام)و يازده امام بعد از او را به عنوان رهبر جامعه معرّفى مى كند، هدفش چيزى جز رستگارى جامعه نيست. خدا به على(عليه السلام)مقام عصمت داده است، او هيچ علاقه اى به رياست و حكومت دنيا ندارد، اگر مردم رهبرى او را پذيرفتند براى او نفع و سودى ندارد، آنچه مهم است رستگارى مردم است.
    مردمى كه از على(عليه السلام)دور شدند و ولايت او را نپذيرفتند، به خود ضرر زدند، خودشان از سعادت دور شدند، اسير استبداد كسانى شدند كه خودشان آنان را به عنوان رهبر براى خود معيّن كرده بودند.
    همان طور كه بر يك مسلمان واجب است از غذاى حرام دورى كند، بر او لازم است كه از قبول ولايت انسان هاى گناه كار پرهيز كند، ولايت انسانِ خطاكار باعث نابودى جامعه مى شود. تو مسلمانان را به پاكى و پاكيزگى فرا مى خوانى از آنان مى خواهى كه غذاى پاكيزه بخورند، هم چنين ولايت كسى را قبول كنند كه تو به او عصمت داده اى و او را از هر پليدى و گناه پاك كرده اى.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲: از كتاب تفسير باران، جلد سوم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن